کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
إِنَّکِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آنک
لغتنامه دهخدا
آنک . (ضمیر + حرف ربط) مخفف آنکه : یک قحف خون بچه ٔ تاکم فرست از آنک هم بوی مشک دارد هم گونه ٔ عقیق . عماره .با او بمراد دل زی ای دل از آنک ار دانی خواست کام ، در کام رسی . (از قابوسنامه ).دشنام دهی بازدهندت ز پی آنک دشنام مَثَل چون درم دیرمدار است ....
-
آنک
لغتنامه دهخدا
آنک . [ ن َ ] (اِ) آبله که بر اندام برآید.
-
آنک
لغتنامه دهخدا
آنک . [ ن َ ] (صوت ، ق ) کلمه ای است برای اشاره ٔ به دور، اعم از مکان یا زمان . مقابل اینک که برای اشاره ٔ نزدیک است : آنک بنگر ز روی او یکسرکآرام نماندش گه زادن . مسعودسعد.گر دند خواهی اینک ، ور تو ملک خوهی آنک علأدین ملک عنبرین کمند. سوزنی .چو هر ...
-
آنک
لغتنامه دهخدا
آنک . [ ن ُ ] (ع اِ) سُرُب . سُرْب . اُسرُب . اُسرُف . رصاص یا رصاص اسود. || قلعی یا رصاص ابیض .
-
انک
لغتنامه دهخدا
انک . [ اَ ] (انگلیسی ، اِ) در اصطلاح تجارت نشان و علامتی که بر روی عدل و مال التجاره نویسند. (ناظم الاطباء). و رجوع به انگ شود.
-
انک
لغتنامه دهخدا
انک . [ اَ ] (ع مص ) بزرگ و ستبر گردیدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || دراز شدن شتر و بقولی دردمند گردیدن آن . (از ذیل اقرب الموارد) . || طمع نمودن و طلب کردن . (منتهی الارب ). طمع کردن و تتبع در سازواری اخلاق نمودن ....
-
انک
لغتنامه دهخدا
انک . [ اَ ن َ ] (اِ) زردآلو از قسم پست و هسته تلخ و خرد و کم شیرین . (یادداشت مؤلف ).
-
انک
لغتنامه دهخدا
انک . [ اَ ن َ ] (ترکی ، اِ). رخساره . (از آنندراج ).
-
انک
لغتنامه دهخدا
انک . [ اَ ن ُ ] (اِ) آبله که بر اندام برآید (شرفنامه ، از آنندراج ). و در تاج انوک آبله آورده است . (آنندراج ).
-
انک
لغتنامه دهخدا
انک . [ اَ ن ُ ] (ع اِ) سرب که در هندی سیسا گویند و در زفان گویا به معنی مس و روی گداخته مذکور است . (از آنندراج ). مصحف آنک است . رجوع به آنک شود.
-
از آنک
لغتنامه دهخدا
از آنک . [ اَ ] (حرف ربط مرکب ) مخفف از آنکه . زیرا که . بعلت آنکه : بی زر و سیمی ای برادر از آنک شوخ چشمیت نیست چون عبهر.سنائی .
-
انک کردن
لغتنامه دهخدا
انک کردن . [ اَ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامیانه ، خجالت دادن . تحقیر کردن . کسی را از رو بردن . او را کوچک کردن . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
جستوجو در متن
-
کاشی ساز
لغتنامه دهخدا
کاشی ساز. (نف مرکب ) آنک کاشی سازد. کسی که کاشی بعمل آرد.
-
هرآنک
لغتنامه دهخدا
هرآنک . [ هََ ] (ضمیر مبهم مرکب ) هرکه . هرآنکه . هرکس . هرکو : هر آنک او نیست از تو بِه ْ، به دانش به صحبت همدم و محرم مدانش .ناصرخسرو.