کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
إَحراز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
احراز
لغتنامه دهخدا
احراز. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حِرز و حَرَز.
-
احراز
لغتنامه دهخدا
احراز. [ اِ ] (ع مص ) فراهم آوردن . جمع کردن . || در حِرز کردن . (تاج المصادر). جائی استوار کردن . || جای دادن . (منتهی الارب ). || بازداشتن . (منتهی الارب ). || احراز مکان کسی را؛ پناه دادن جای او را. || پاکدامنی . || گرفتن . (منتهی الارب ).- اِحراز...
-
جستوجو در متن
-
حوایة
لغتنامه دهخدا
حوایة. [ ح َ ی َ ] (ع مص ) حی . گرد کردن چیزی و فراگرفتن از هر سوی . (منتهی الارب ). رجوع به حی شود. || مالک شدن و احراز کردن . (اقرب الموارد).
-
حرز
لغتنامه دهخدا
حرز. [ ح َ رَ ] (ع اِ) آنچه بدان گردن بندند. || جوز تراشیده ٔ هموارکه کودکان بدان جوز بازند. || چیزی که براو گرو بندند و آنرا خطر نیز گویند. || هر چیز نگاهداشته شده و بازداشته ٔ از غیر. ج ، احراز.
-
دانشیاری
لغتنامه دهخدا
دانشیاری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل دانشیار. || شغل دانش یار. || مقام دانشیار.- رتبه ٔ دانشیاری ؛ رتبه و درجه ای که خاص دانشیارست . رتبه ای که دانشیار احراز کند در سنین خدمت خود با شرایط خاص .
-
محرز
لغتنامه دهخدا
محرز. [ م ُ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از احراز. فراهم آورده . جمعکرده شده . جمعکرده . || پناه داده . || به دست آورده . || آنچه صاحب و دارنده اش آن را تباه شده بشمار نیاورد. (از اقرب الموارد). || قطعی . مسلم . || مالی در دست دیگری که دسترسی بدان ممنوع با...
-
ابوبکر کتانی
لغتنامه دهخدا
ابوبکر کتانی . [ اَ بو ب َ رِک َت ْ تا ] (اِخ ) وی شیخ مکه و یکی از کبار مشایخ حجاز است . ابوبکر درک صحبت جنید و بوسعید احراز کرد و تا گاه مرگ مجاورت حرم داشت و او را چراغ حرم می گفتند. از او آید که گفت : به تن در دنیا باش و بدل در آخرت . و نیز گفت :...
-
تعلیم و تربیت
لغتنامه دهخدا
تعلیم و تربیت . [ ت َ م ُ ت َ ی َ ] (اِ مرکب ، ترکیب عطفی ) آموزش و پرورش . فنی که آموزانیدن صحیح و متکی بر اسلوبهای علمی و معرفةالنفسی بر آن استوار است و هر معلمی برای احراز حرفه ٔ خود به فراگرفتن آن نیازمند است و بهمین دلیل یکی از رشته های تحصیلی ب...
-
عبدالباقی
لغتنامه دهخدا
عبدالباقی . [ ع َ دُل ْ ] (اِخ ) ابن احمد المعروف به ابن السمان . ادیب و از شعراء بود. مولد وی دمشق و ابتدا در زادگاه خود و بعد در مصر تحصیلات خود را بپایان رسانید. وی به بلاد ترک مسافرت و به دربار سلطان محمود عثمانی راه یافت و مقامی ارجمند احراز کرد...
-
عبدالحمید
لغتنامه دهخدا
عبدالحمید. [ ع َ دُل ْ ح َ ] (اِخ ) ابن عبدالغنی بن احمد الرافعی . شاعر با استعداد بود. وی اسلوبهای قدیم و جدید را اصلاح کرد. در زمان حکومت عثمانی مناصبی احراز و دراوائل جنگ بین المللی اول به مدینه تبعیدش کردند. ازتألیفات اوست : ذکری یوبیل بلبل سوری...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن یوسف بن عبدالرحمان تاذفی حنبلی ، مکنی به ابوالمکارم و ملقب به نظام الدین و معروف به سبط ابن الشحنه قاضی ، اشعار کمی از او باقی است . در حلب به سال 871 به دنیاآمد و در آن شهر و دمشق تحصیل فقه کرد و در حلب به نیابت پدرش ...
-
رشیدپاشا
لغتنامه دهخدا
رشیدپاشا. [ رَ ] (اِخ ) فرزند مصطفی اسدی . متولد 1214 هَ . ق . در عهد سلطان عبدالمجیدخان شش بار به سمت نخست وزیری رسید. از دیپلماتهای برجسته و عالیمقام دولت عثمانی بلکه از پایه گذاران سیاست آن دولت بود. پس از تحصیل و احراز مشاغلی مهم در سال 1262 هَ ....
-
رشیدپاشا
لغتنامه دهخدا
رشیدپاشا. [ رَ ] (اِخ ) محمد رشیدپاشا. از نخست وزیران نامی عهد سلطان محمودخان دوم و گرجی الاصل بود. به سبب ابراز شجاعت و دلاوریها به درجه ٔ میرمیرانی نایل آمد و با درجه ٔ وزارت به استانداری قونیه مأمور گردید و پس از احراز مشاغل مهم در سال 1244 هَ . ...
-
شاکر حنبلی
لغتنامه دهخدا
شاکر حنبلی .[ ک ِ رِ حَم ْ ب َ ] (اِخ ) فرزند راغب حنبلی در سال 1876 هَ . ق . متولد شد و در سال 1378 هَ . ق . در دمشق درگذشت . تحصیلات خود را در قسطنطنیه انجام داد و پستهای متعدد دولتی احراز کرد روزنامه ٔ القلم و الحضارةرا در دمشق و قسطنطنیه انتشار د...