کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَيْدِيهِمْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تصارف
لغتنامه دهخدا
تصارف . [ ت َ رُ ] (ع مص ) داد و ستد کردن . مبادله کردن : و کانت دنانیر الفرس و دراهمهم بین ایدیهم یردونهافی معاملتهم الی الوزن و یتصارفون بها بینهم الی ... (نقود العربیة ص 104).
-
ارجل
لغتنامه دهخدا
ارجل . [ اَ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَجِل . پیادگان . || (اِ) ج ِ رِجل . پایها: الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد اَرجُلهم بِما کانوا یکسبون . (قرآن 65/36). اَلَهم ارجُل یَمشون بِها اَم لهم اَید یبطشون بها. (قرآن 7 195/).
-
تداول
لغتنامه دهخدا
تداول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || از یکدیگر فراگرفتن نیزه در حرب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بنوبت گرفتن چیزی را. (منتهی ال...
-
درن
لغتنامه دهخدا
درن . [ دَ رِ ] (ع ص ) ریمناک و چرک آلوده . (منتهی الارب ). خازگن . (مهذب الاسماء). || جامه ٔ چرک آلوده و دَرَن دار. (از اقرب الموارد). || جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آلوده به چیزی ، گویند: هو درن الیدین ، و یداه درنتان بالخیر،...
-
رباب
لغتنامه دهخدا
رباب . [ رُ ] (اِخ ) پنج قبیله از عرب که یکی شده اند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و هم ضَبّه ، عدی ، ثَور، عِکْل و تَیْم ، و انما سموا بذلک لأنهم غمسوا ایدیهم فی رُب ّ و تحالفوعلیه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ضبه و تیم و عدی و عکل و ثور که دستها...
-
شکارة
لغتنامه دهخدا
شکارة. [ ش ِ رَ ] (ع اِ) کیف یا خورجین بزرگ برای ریختن دانه های غلات یا آرد. ج ، شکائر. (از دزی ج 1 ص 777) : فأخذ صاحبه نعلاً له من شکارة کانت معه فضرب به الارض . (ابن بطوطه ). فرأیت نفراً من کبار الاجناد و بین ایدیهم خدیم لهم بیده شکارة مملوة بشی ...
-
متخصر
لغتنامه دهخدا
متخصر. [ م ُ ت َ خ َص ْ ص ِ ] (ع ص ) دست بر تهیگاه نهنده و مخصرة بدست گیرنده . || کسی که به شب نماز می خواند و چون مانده شود دست را بر تهیگاه می نهد. ج ،متخصرون . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). فی الحدیث ، المتخصرون یوم القیمة علی وجوههم النور؛ ا...
-
مغلولة
لغتنامه دهخدا
مغلولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مغلول . بسته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و قالت الیهود یداﷲ مغلولة غلت أیدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء. (قرآن 64/5). و لاتجعل یدک مغلولة الی عنقک و لاتبسطها کل البسط فتقعد ملوماً محسوراً....
-
لشبونه
لغتنامه دهخدا
لشبونه . [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) لیسبن پایتخت کشور پرتقال . رجوع به لیسبن شود. یاقوت در معجم البلدان گوید: لشبونة... و یقال اُشبونه بالالف ، هی مدینة بالاندلس یتصل عملها باعمال شنترین و هی مدینة قدیمة قریبةمن البحر غربی قرطبة و فی جبالها البزاة الخلص و لع...
-
غطفان
لغتنامه دهخدا
غطفان . [ غ َ طَ ] (اِخ ) (غزوه ٔ ...) یا غزوه ٔ ذی امر (واقع در نجد). این غزوه در ربیعالاوّل سال سوّم هجرت روی داد و شرح واقعه این است که به رسول خدا (ص )خبر دادند که گروهی از بنی ثعلبه و محارب در ذی امر گرد آمده اند و قصد جنگ دارند و مردی به نام دع...
-
گزافه
لغتنامه دهخدا
گزافه . [ گ ُ / گ ِ / گ َ ف َ / ف ِ ] (ص ، اِ، ق )هرزه و بیهوه . کار عبث . (برهان ). باطل : آنچه با رنج یافتیش و بذل تو به آسانی از گزافه مدیش . رودکی .بدانگونه او کشته شد زار و خوارگزافه نه بردارد این روزگار.فردوسی .نشاط و طرب جوی و مستی مکن گزافه م...
-
باسط
لغتنامه دهخدا
باسط. [ س ِ ] (ع ص ، اِ) فراخ کننده . (منتهی الارب ). اسم فاعل از بَسط. فراخی دهنده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). فراخ کننده ٔ روزی . (مهذب الاسماء). || گسترنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گستراننده . (مهذب الاسماء) : و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید (قرآ...
-
کبر
لغتنامه دهخدا
کبر. [ک ِ ] (ع اِمص ) برتنی . خودپسندی . کوچک شمردن دیگران و بزرگ دانستن خود. عجب . غرور. (ناظم الاطباء) (در تداول عامه ) فیس . افاده . (یادداشت مؤلف ) : همه کبر و لافی بدست تهی به نان کسان زنده ای سال و ماه . معروفی .بر او مردمی کو کبر داردبتر باشد...
-
فی
لغتنامه دهخدا
فی . (ع حرف جر) حرف جر است . (منتهی الارب ). حرف جر است و ده معنی دارد: یکی معنی ظرفیت حقیقی « : غلبت الروم فی ادنی الارض و هم من بعد غلبهم سیغلبون فی بضع سنین » (قرآن 2/30-4)، یا ظرفیت مجازی مانند« : رأیت الناس یدخلون فی دین اﷲ افواجاً» (قرآن 2/110...
-
ابوالهیذام
لغتنامه دهخدا
ابوالهیذام .[ اَ بُل ْ هََ ] (اِخ ) کلاب بن حمزة العقیلی . حرّانی نحوی لغوی . وی از اهل حرّان بود و مدتی در بادیة اقامت گزید و گویند او معلم کتاب بود و به ایام قاسم بن عبیداﷲبن سلیمان به بغداد شد و قاسم را مدح گفت . و او عالم بشعر بود و خط او معروف ا...