کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَيَّمَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ایما
لغتنامه دهخدا
ایما. (ضمیر) ضمیر اشاره به جمع متکلم معالغیر ضمیر شخصی منفصل . (فرهنگ فارسی معین ) : اکنون ایشان را و ما را جان همی کند یا نه ایما ماند و نه ایشان . (تاریخ سیستان ).
-
ایما
لغتنامه دهخدا
ایما. (ع مص ) ایماء. (از فرهنگ فارسی معین ). مأخوذ از تازی اشاره و نشان دادن به انگشت و جز آن . (ناظم الاطباء). اشاره . (فرهنگ فارسی معین ) : نهاده جهان و فلک چشم و گوش بایما و فرمان خسرو ملک . مسعودسعد.غیر نطق و غیر ایما و سجل صد هزاران ترجمان خیزد...
-
ایما
لغتنامه دهخدا
ایما. [ اَ ] (ع حرف ) صاحب منتهی الارب در ذیل «اما» آرد: گاهی بجهت ثقل تضعیف میم اول آن را به یا بدل کنند چنانکه در قول عمربن ربیعة آمده : رَاءَت رجلاً ایما اذ الشمس عارضت فیضحی و ایما بالعشی فیحضر. (منتهی الارب ). رجوع به «اِمّا» شود.
-
ایما
لغتنامه دهخدا
ایما. [ اَی ْ ی َ ](ع ص ) کلمه ایست دال بر معنی کمال و همیشه صفت نکره واقع میشود. مانند: مررت برجل ایما رجل ؛ یعنی گذشتم بر مردی که کامل بود در صفات مردی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
نمار
لغتنامه دهخدا
نمار. [ ن ُ / ن َ ] (اِ) ایما. اشاره . (برهان قاطع) (آنندراج ). از برساخته های دساتیر است . رجوع به فرهنگ دساتیر ص 270 شود.
-
ترامز
لغتنامه دهخدا
ترامز. [ ت َ م ُ] (ع مص ) ایما و اشاره کردن گروهی بیکدیگر: دخلت علیهم فتغامزوا و ترامزوا. (اقرب الموارد) (المنجد).
-
پرخیده
لغتنامه دهخدا
پرخیده . [پ َ دَ / دِ ] (ن مف ) رمز و ایما و اشارت باشد. (برهان ). ظاهراً این صورت و معنی از مجعولات دساتیر است .
-
اپرخیده
لغتنامه دهخدا
اپرخیده . [ اَ پ َ دَ / دِ ] (ص ) بمعنی صریح است چنانکه پرخیده بمعنی ایما و اشاره باشد. (برهان قاطع). و ظاهراً این کلمه موضوع و مصنوع است .
-
نطعی پوش
لغتنامه دهخدا
نطعی پوش . [ ن َ ] (نف مرکب ) پهلوان کشتی گیر. (ناظم الاطباء). رجوع به نطعپوش شود : خصم کی خصمانه می گیرد به آسانی مراهمچو مجنون کرده نطعی پوش عریانی مرا.ایما (از آنندراج ).
-
نوشتنی
لغتنامه دهخدا
نوشتنی . [ ن ِ وِ ت َ ] (ص لیاقت ) که قابل نوشتن است . که لایق تحریر و کتابت است . که نوشتن و تحریر و ثبت آن ممکن یا به مصلحت باشد : هرچند نیست درد دل ما نوشتنی از اشک خود دو سطر به ایما نوشته ایم .صائب .
-
غمر
لغتنامه دهخدا
غمر. [ غ َ ] (اِخ ) چاهی است دیرینه به مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چاهی قدیم است در مکه که بنوسهم آن را کنده اند. شاعر گوید : نحن حفرنا الغمر للحجیج تثج ماء ایما ثجیج .(از معجم البلدان ).
-
هواخورده
لغتنامه دهخدا
هواخورده . [ هََ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) فاسدشده . تغییریافته : چاره ز می کن دل افسرده راگرم نگه دار هواخورده را.اسماعیل ایما (از آنندراج ).
-
پانتمیم
لغتنامه دهخدا
پانتمیم . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) عمل ادای مقصود با حرکات بی استعانت بالفاظ. ایما و اشاره . || نمایش__ی که در آن بازیگران با حرکات ادای مقصود کنند. || بازیگری که در اینگونه نمایشها بازی کند.
-
خانه برداشتن کمان
لغتنامه دهخدا
خانه برداشتن کمان . [ ن َ / ن ِ ب َ ت َ ن ِ ک َ ] (مص مرکب ) کج شدن گوشه های کمان از وضع اصلی خود. (آنندراج ) : کمان ابروانش خانه برداشت ببینم قدرت ایما که دارد.سلطان علی زهی (از آنندراج ).