کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَوَّاهٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آواه
لغتنامه دهخدا
آواه . (صوت ) آوَه ! آوخ !
-
اواه
لغتنامه دهخدا
اواه . [ اَ وْ وا ] (اِخ ) لقب حضرت ابراهیم خلیل : باد آهی کابر اشک چشم راندمر خلیلی را بدان اواه خواند.مولوی .
-
اواه
لغتنامه دهخدا
اواه . [ اَ] (اِ) آواه و انعکاس آواز و صدا. (ناظم الاطباء).
-
اواه
لغتنامه دهخدا
اواه . [ اَوْ وا ] (ع ص ) بسیارآوه کننده از ترس خدای . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل ). آنکه آه بسیار کند. (از مهذب الاسماء). دعاخواننده بزاری و مؤمن و نرم دل و آه کننده و کسی که بزبان حاجت ندارد و هرچه کند بدل کند. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ...
-
واژههای همآوا
-
آواه
لغتنامه دهخدا
آواه . (صوت ) آوَه ! آوخ !
-
اواه
لغتنامه دهخدا
اواه . [ اَ وْ وا ] (اِخ ) لقب حضرت ابراهیم خلیل : باد آهی کابر اشک چشم راندمر خلیلی را بدان اواه خواند.مولوی .
-
اواه
لغتنامه دهخدا
اواه . [ اَ] (اِ) آواه و انعکاس آواز و صدا. (ناظم الاطباء).
-
اواه
لغتنامه دهخدا
اواه . [ اَوْ وا ] (ع ص ) بسیارآوه کننده از ترس خدای . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل ). آنکه آه بسیار کند. (از مهذب الاسماء). دعاخواننده بزاری و مؤمن و نرم دل و آه کننده و کسی که بزبان حاجت ندارد و هرچه کند بدل کند. (از آنندراج ) (غیاث اللغات ...
-
جستوجو در متن
-
آوای
لغتنامه دهخدا
آوای . (صوت ) آواه .
-
آوه
لغتنامه دهخدا
آوه . [ وَه ْ ] (صوت ) آه . آخ . آوخ . آواه . دریغا. دریغ. افسوس . واحسرتا. کلمه ای است که از درد یا اسف و اندوه گوینده حکایت کند : باز چون شب می شود آن گاو زفت میشود لاغر که آوه رزق رفت . مولوی .همچو مجنونی که بشنید از یکی که مرض آمد بلیلی اندکی گفت...
-
منیب
لغتنامه دهخدا
منیب . [ م ُ ] (ع اِ) باران جَود و نیکو بهاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). باران سودمند فراوان و نیکو بهاری . (ناظم الاطباء). || (ص ) بازگردنده به سوی حق و توبه کننده . (آنندراج ). بازگشت کننده به سوی خدا. (ناظم الاطباء). آنکه بهر چ...
-
آوخ
لغتنامه دهخدا
آوخ . [ وَ ] (صوت ، اِ) دریغا. دریغ. افسوس . آواخ . آه . آخ . آوَه . یاحسرتا. آواه . دردا : بدرد دل آوخ که بریان شوندچه بر حال من زار گریان شوند. فردوسی . گفت آوخ ! بفریفت مرا آنکه پدر ما را فریفت . (مجمل التواریخ ).زدم ز عشق رخش پیش از این هزار نواک...
-
ابوسهل
لغتنامه دهخدا
ابوسهل . [ اَ س َ ] (اِخ ) صعلوکی . محمّدبن سلیمان بن هارون بن موسی بن ابراهیم بن بشر حنفی اصفهانی . اصل و مولّد او اصفهان و منشاء و مقام وی نیشابور است . او فقیهی متکلّم و ادیب و نحوی و شاعر و عروضی و کاتب است . ابن خلکان از حاکم ابوعبداﷲ آرد که او ...