کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَقْبَلَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اقبل
لغتنامه دهخدا
اقبل . [ اَ ب َ ] (ع ص ) کج چشم چنانکه گویی به سوی بینی خود مینگرد. کج چشم چندانکه گویی به بینی خود نگاه میکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ذوالقَبَل . آنکه چشمش در پیش گردد. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (مهذب الاسماء). ج ،...
-
واژههای همآوا
-
اقبل
لغتنامه دهخدا
اقبل . [ اَ ب َ ] (ع ص ) کج چشم چنانکه گویی به سوی بینی خود مینگرد. کج چشم چندانکه گویی به بینی خود نگاه میکند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ذوالقَبَل . آنکه چشمش در پیش گردد. (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (مهذب الاسماء). ج ،...
-
جستوجو در متن
-
خیدبة
لغتنامه دهخدا
خیدبة. [ خ َ دَ ب َ ] (ع اِ) رای مرد. || امر اول مرد. منه : اقبل علی خیدبتک ؛ اقبل علی امرک الاول . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
قبل
لغتنامه دهخدا
قبل . [ ق ُ ] (ع اِ) آهنگ . || سوی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: اذا اُقْبِل ُ قُبلَک ؛ ای اقصد قصدک او نحوک . (منتهی الارب ).
-
ام الافعال
لغتنامه دهخدا
ام الافعال . [ اُم ْ مُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) عبارت از فعلهای فعل ، جعل ، عمل ، انشاء و اقبل است . (از المرصع).
-
اقبیلال
لغتنامه دهخدا
اقبیلال . [ اِ ] (ع مص ) اقبئلال . کج چشم شدن . اقبل گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ذودولة
لغتنامه دهخدا
ذودولة. [ دَ ل َ ] (ع ص مرکب ) خداوند دولت : اقبل ذودولة فقالوالمثل ذا فاتخذ ملاذا.عبد المنعم الجلیانی ، حکیم الزمان .
-
کج چشم
لغتنامه دهخدا
کج چشم . [ ک َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کج بین . لوچ . احول . کاج . (ناظم الاطباء): اقبل ، کج چشم چندانکه گویی بسوی بینی خود نگاه می کند. (منتهی الارب ).
-
کرار
لغتنامه دهخدا
کرار. [ ک َ ] (ع اِ) مهره ای است که زنان بدان مردان را بند نمایند. تقول للساحرة یا کرار کریة و یا همرة اهمریه ان اقبل فسریه و ان ادبر فضریه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
غران
لغتنامه دهخدا
غران . [ غ ُرْ را ] (ع اِ) غوزه ٔ آب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حبابهای آب . الغران ، النفاحات فوق الماء، یقال : اقبل الماء بغرانه . (از اقرب الموارد).
-
قبلاء
لغتنامه دهخدا
قبلاء. [ ق َ ] (ع ص ) مؤنث اقبل . گویند: امراءة قبلاء؛ زن کج چشم چندان که گوئی بسوی بینی خود نگاه میکند. شاة قبلاء؛ گوسپندی که سرونش بر روی وی خمیده باشد. (ناظم الاطباء). ج ، قُبل . (ناظم الاطباء).
-
مقبل
لغتنامه دهخدا
مقبل . [ م ُ ب َ ] (ع ص ) پیش آمده و روی آورده به هر چیزی . (ناظم الاطباء). || قبول کرده شده و روی آورده شده . (آنندراج ). || (مص ) (مص میمی ) روی فراکردن . (تاج المصادر بیهقی ). اقبل مقبلاً؛ ای اقبالاً مثل ادخلنی مدخل صدق . (ناظم الاطباء).
-
نفوش
لغتنامه دهخدا
نفوش . [ ن ُ] (ع مص ) در ارزانی درآمدن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || متوجه چیزی شدن که می خورد آن را. (از منتهی الارب ): نفش فلان علی الشی ٔ؛ اقبل علیه یأکله . (اقرب الموارد). || چرا کردن گوسفند و شتر به شب بی شبان . (تاج الم...