کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَعَزُّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (اِخ ) ابن علی الظهیری . محدث است . (منتهی الارب ).
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (اِخ ) ابن علیق . محدث است . (منتهی الارب ).
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (اِخ )ابن عمربن محمد سهروردی . محدث است . (منتهی الارب ).
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (ع ص ) گرامی . ارجمند. (منتهی الارب ). عزیز و گرامی و ارجمند. کمیاب . (آنندراج ). گرامی . ارجمند. کمیاب . (ناظم الاطباء). عزیز و مکرّم . یقال : «رجل اعز و امراءة عزی ؛ ای عزیز و عزیزة». (از اقرب الموارد). رجوع به عزیز شود. || طویل ....
-
قاضی اعز
لغتنامه دهخدا
قاضی اعز. [ اَ ع َزز ] (اِخ ) نصراﷲبن عبداﷲبن مخلوف بن علی بن عبدالقوی بن قلاقس ازهری اسکندری ، مکنی به ابوالفتح و معروف به ابن قلاقس . از مشاهیر و فضلای شعرای عرب . این دو شعراز اوست که درباره ٔ کنیزکی حبشی و سیاه گفته است :رب ّ سوداء و هی بیضاء معن...
-
اعز اسکندری
لغتنامه دهخدا
اعز اسکندری . [ اَ ع َزْ زِ اِ ک َ دَ ] (اِخ ) نصراﷲبن عبداﷲبن مخلوف بن علی بن عبدالقوی بن قلاقس مکنی به ابوالفتوح . از شاعران معروف بوده . رجوع به ابن قلاقس شود.
-
اعز اﷲ انصاره
لغتنامه دهخدا
اعز اﷲ انصاره . [ اَ ع َزْ زَل ْ لا هَُ اَ رَه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خداوند یاران اورا گرامی و پیروز گرداند : که خداوند عالم اعز اﷲ انصاره می سپرد در. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ). خداوند عالم آلپ قتلغ جلال الدنیا و الدین برهان خلیفةاﷲامیرالمؤمنین...
-
واژههای همآوا
-
عاذ
لغتنامه دهخدا
عاذ. [ ذِن ْ ] (ع ص ) مکان عاذ؛ یعنی مکانی که دور از آب است . (منتهی الارب ).
-
عاز
لغتنامه دهخدا
عاز.[ زز ] (ع ص ، اِ) کوه طویل و دراز. (منتهی الارب ).
-
عاض
لغتنامه دهخدا
عاض . [ عاض ض ] (ع ص ) با دندان گزنده . (ناظم الاطباء). || شتری که خار خورد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (اِخ ) ابن علی الظهیری . محدث است . (منتهی الارب ).
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (اِخ ) ابن علیق . محدث است . (منتهی الارب ).
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (اِخ )ابن عمربن محمد سهروردی . محدث است . (منتهی الارب ).
-
اعز
لغتنامه دهخدا
اعز. [ اَ ع َزز ] (ع ص ) گرامی . ارجمند. (منتهی الارب ). عزیز و گرامی و ارجمند. کمیاب . (آنندراج ). گرامی . ارجمند. کمیاب . (ناظم الاطباء). عزیز و مکرّم . یقال : «رجل اعز و امراءة عزی ؛ ای عزیز و عزیزة». (از اقرب الموارد). رجوع به عزیز شود. || طویل ....