کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَسْمَاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن حارثه ٔ اسلمی . شیخ طوسی دررجال خود او را در عداد صحابه ٔ رسول (ص ) شمرده گوید: وی ساکن مدینه بود. و بعضی گویند که اسماء و هند دو پسر حارثه خادم پیغمبر و همواره ملازم درگاه آن حضرت بودند. واقدی وفات او را در بصره بسال 66 در س...
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن خارجةبن حصن بن حذیفة الفزاری . یکی از تابعین از رجال طبقه ٔ اولی از مردم کوفه . وی بخشنده و کثیرالسخا و در نزد خلفا مقرب بود. و بسال 66 هَ . ق . در 80 سالگی درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ) (اعلام زرکلی ج 1 ص 102). و رجوع بف...
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن ربان (؟) صحابی است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن عبید.ابن الجوزی در سیرة عمربن عبدالعزیز بوسایطی از او درباب خلیفه ٔ مزبور دو روایت آورده است . (سیرة عمربن عبدالعزیز مصحح محب الدین الخطیب چ مصر ص 73 و 117).
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) ابن عمید. جعفربن سلمان و سعیدبن عامر از وی راجع به عمربن عبدالعزیز مطالبی نقل کرده اند. (سیرة عمربن عبدالعزیز چ مصر 1331هَ . ق . ص 73 و 117). و ظاهراً کنیه ٔوی ابوالفضل بوده است . رجوع بابوالفضل اسماء شود.
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) از عرایس عربست :آذنتنا ببینها اسماءرب ثاو یمل منه الثواء. (از معلّقه ٔ حارث بن حِلِّزة).(عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 120).و رجوع به فهرست الموشح شود.
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت ابی بکربن ابی قحافة صدیق . دختر بزرگ خلیفه ٔ اول . خواهر عایشه و زوجه ٔ زبیر است و بلقب ذات النطاقین مشهور و ملقب باشد و او مادر عبداﷲبن زبیر است که بعد او یزیدبن معاویه نُه ماه در مکه خلافت کرد. در آن زمان که لشکر حجاج گرداگ...
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت ابی مسلم خراسانی ، و بومسلم را فرزند جز دو دختر نبود:یکی را نام فطمیه [ظ: فطمه یا فاطمه ] و دیگری اسماءبنت بومسلم . (مجمل التواریخ والقصص صص 328 - 329).
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت احمدبن جعفربن موسی الصلیحی . رجوع بحرّه ٔ صلیحیة و اعلام زرکلی ج 1 ص 101 شود.
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت اشعث بن قیس . او زوجه ٔ حسن بن علی علیهماالسلام بود و معاویه او را زهری فرستاد و گفت ده هزار درم دهم و هم ترا یزید پسرم بزنی کند، اگر بدین زهر حسن رابکشی . و او بپذیرفت و پس از وفات حسن علیه السلام معاویه او را ده هزار درم فر...
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت خمارویه . رجوع به قطرالندی و اعلام زرکلی ج 1 ص 102 شود.
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت رُفَید.از او روایت شده : دخلنا علی النبی صلی اﷲعلیه وسلم ، فاتی بطعام فعرض علینا فقلنا لانشتهیه ، فقال «لاتجمعن کذباً و جوعاً». (عیون الاخبار ابن قتیبة جزء 9 ص 231).
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت رقاعة. یکی از زنان که رسول (ص ) او را نکاح کرد و پیش از آنکه برسول رسد نماند. (تاریخ گزیده چ براون ج 1 ص 161).
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت شَکَل . صحابیه است .
-
اسماء
لغتنامه دهخدا
اسماء. [ اَ ] (اِخ ) بنت عمروبن عدی بن یاسربن سوادبن غنم بن کعب الانصاریة السلمیة، مکناة بام ّمنیع.مادر معاذبن جبل است . رجوع به الاصابة ج 8 ص 8 شود.