کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَسِحْرٌ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسحر
لغتنامه دهخدا
اسحر. [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ساحر. ساحرتر. جادوتر : دوستی و وهم صد یوسف تنداسحر از هاروت و ماروتست خود.مولوی .
-
واژههای همآوا
-
اسحر
لغتنامه دهخدا
اسحر. [ اَ ح َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از ساحر. ساحرتر. جادوتر : دوستی و وهم صد یوسف تنداسحر از هاروت و ماروتست خود.مولوی .
-
اسهر
لغتنامه دهخدا
اسهر. [اَ هََ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سَهَر. بی خواب تر.- امثال : اسهر من النجم . اسهر من جُدْجُدْ ؛ هو شی ٔ شبیه بالجراد قفّاز، یقال له صراراللیل .اسهر من قطرب ؛ هو دویبة لاتنام اللیل کله من کثرة سیرها. هذا قول ابی عمرو و غیره لایرویه اسهر و ان...
-
اصحر
لغتنامه دهخدا
اصحر. [ اَ ح َ ] (ع ص ) سرخ سپیدآمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نزدیک به اصهب . (قطر المحیط)(از اقرب الموارد). و گویند: حمار اصحر و اتان صحراء. (از اقرب الموارد). || خاکی مایل به سرخی . (از اقرب الموارد). خاکی مایل به سرخی که در خفااندکی به سفیدی...