کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَخَذَتْهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رهض
لغتنامه دهخدا
رهض . [ رَ ] (ع مص ) جامه شستن . || رهض المحموم ؛ اذا اخذته الرهضاء. (از المصادر زوزنی چ بینش ص 238).
-
قهرة
لغتنامه دهخدا
قهرة. [ ق ُ رَ ] (ع اِمص ) اضطرار. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). اخذته قُهْرَةً؛ ای اضطراراً. (اقرب الموارد). قوت و زور. (ناظم الاطباء).
-
مداعصة
لغتنامه دهخدا
مداعصة. [ م ُ ع َ ص َ ] (ع مص ) به قهر گرفتن کسی را. (از منتهی الارب ). به غلبه گرفتن . (از متن اللغة). گویند: اخذته مداعصة؛ ای مغارة. (اقرب الموارد). مغالبة و مغارة. (از متن اللغة).
-
مداغصة
لغتنامه دهخدا
مداغصة. [ م ُ غ َ ص َ ] (ع مص ) شتابی نمودن . (منتهی الارب ). استعجال . (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || اخذته مداغصة؛ مغارة. (اقرب الموارد). غلاباً. (متن اللغة)؛ به مغالبه و چیرگی نمودن . به زور.
-
نافض
لغتنامه دهخدا
نافض . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) تب لرزه . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رعدةالحمی . (معجم متن اللغة). تب سرد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تب لرزه ، مذکر آید ویقال : اخذته حمی بنافض و حمی نافض بالاضافه و الوصف .(منتهی الارب ) (از معجم ...
-
لس
لغتنامه دهخدا
لس . [ ل َس س ] (ع مص ) خوردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || لیسیدن . || به پتقوز برکردن ستور گیاه را. (منتهی الارب ). نتفته بمقدم فمها فی عبارة اخری اخذته ُ باطراف لسانها. (افرب الموارد). گرفتن دابه گیاه به دندان . (زوزنی ). خوردن ستور ...
-
تداول
لغتنامه دهخدا
تداول . [ ت َ وُ ] (ع مص ) فراگرفتن چیزی را نوبت به نوبت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از یکدیگر دست بدست فراگرفتن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || از یکدیگر فراگرفتن نیزه در حرب . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بنوبت گرفتن چیزی را. (منتهی ال...
-
ذوالموتة
لغتنامه دهخدا
ذوالموتة. [ ذُل ْ م َ ت َ ] (اِخ ) نام اسبی ازبنی اسد. (منتهی الارب ). و در تاج العروس آمده است : ذوالموتة فرس لبنی اسد، کذا فی النسخ و مثله للصافانی والصواب لبنی سلول کما حققه ابن الکلبی من نسل الحرون کان یأخذه شبه الجنون فی الاوقات . قال ابن الکلب...
-
قشعریرة
لغتنامه دهخدا
قشعریرة. [ ق ُ ش َ رَ ] (ع اِمص ) چنده . لرزه . لرز. فراخه و فسره . (از منتهی الارب ). گویند: اخذته القشعریرة؛ یعنی فراخه گرفت او را. (منتهی الارب ). فراشا. (ناظم الاطباء) (رشیدی ) (السامی ) (بحر الجواهر) (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || در نظر پزشکان سرماخ...
-
مقبص
لغتنامه دهخدا
مقبص . [ م ِ ب َ ] (ع اِ) آن رسن که ببندند و اسبان مسابقت از آنجا رها کنند. (مهذب الاسماء). رسن که پیش اسبان رهان ، کشیده دارند تا راست ایستند به اول سباق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || راستی . یقال : اخذته علی ال...
-
استعفاء
لغتنامه دهخدا
استعفاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) معاف کردن تکلیف خواستن . (منتهی الارب ). معاف کردن خواستن . (زوزنی ). استدعاء کناره گیری از شغل : از شغلهائی که بدیشان مفوض بود که جز بدیشان راست نیامدی و کس دیگر نبود که استقلال آن داشتی ، استعفا خواستند. (تاریخ بیهقی چ ا...
-
حاصب
لغتنامه دهخدا
حاصب . [ ص ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حصب . || باد سخت که سنگ ریزه و خاک بردارد. باد سنگ باران . باد که سنگ آرد. بادی که سنگ ریزه پاشد : ا فأمنتم ان یخسف بکم جانب البر او یرسل علیکم حاصبا ثم لاتجدوا لکم وکیلا. (قرآن 68/17) فکلا اخذنا بذنبه فمنهم من...
-
لمیس
لغتنامه دهخدا
لمیس . [ ل َ ] (اِخ ) جارة عبداﷲبن طاهر. مغنیة من مغنیات العصر العباسی المجیدات صنع اسحاق الموصلی لحنة:اما وی ان المال غاد و رائح و یبقی من المال الاحادیث و الذکروقد علم الاقوام لو ان حاتماًیرید ثراء المال کان له وفر.وکان اسحاق کثیرالملازمة لعبداﷲبن ...
-
عزة
لغتنامه دهخدا
عزة. [ ع ِزْ زَ ] (ع اِمص ) ارجمندی و عزیزی ، خلاف ذل . (منتهی الارب ). و رجوع به عزت شود. || چیرگی و قوت و شدت . (منتهی الارب ). اسم است بمعنی غلبه کردن در معازّة. و گویند عزة غیر از کبر است ، چه عزة شناختن انسان است حقیقت نفس خود را و قرار دادن آن ...
-
تنسم
لغتنامه دهخدا
تنسم . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) دم زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نفس زدن . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). تنفس . (اقرب الموارد). || دم بخود کشیدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || بوئیدن نسیم را، الحدیث : لما تنسمو...