کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَحْيَا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
احیا
لغتنامه دهخدا
احیا. [ اَح ْ ] (ع ن تف ) بشرم تر.- امثال : احیا من بکر . احیا من فتاة . احیا من مخدرة . احیا من هدی .اخیلیة درباره ٔ توبة ابن الحمیر گوید:فتی کان احیا من فتاة حییةو اجراء من لیث بخفان خادر. (مجمعالأمثال میدانی ). || نعت تفضیلی از حیوة. دراززندگی ...
-
جستوجو در متن
-
احیاء کردن
لغتنامه دهخدا
احیاء کردن . [ اِح ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) احیا کردن . زنده کردن : چگونه ساخت از گل مرغ عیسی چگونه کرد شخص عازر احیا. خاقانی .|| آباد کردن . عمارت کردن . آباد کردن زمین و جز آن . دایر کردن .
-
زیانیدن
لغتنامه دهخدا
زیانیدن . [ دَ ] (مص ) زنده کردن . (آنندراج ). احیا کردن و زنده کردن و دوباره حیات دادن . (ناظم الاطباء).
-
جان دمیدن
لغتنامه دهخدا
جان دمیدن . [ دَدَ ] (مص مرکب ) جان بخشیدن . حیات دادن : خنده ٔ او جان بجهان دردمیدمنصب احیا به مسیحا رسید. مولوی .
-
حرار
لغتنامه دهخدا
حرار. [ ح َ ] (ع اِمص ) آزادی . || آزادمردی . (منتهی الارب ). || (مص ) آزاد شدن . (زوزنی ): و مارد من بعد الحرار عتیق . (از اقرب الموارد). || احیا گشتن .
-
طرب سنج
لغتنامه دهخدا
طرب سنج . [ طَ رَس َ ] (نف مرکب ) که طرب سنجد. شادی آزما : بمیخانه از شام تا صبحدم طرب سنج احیا چو اهل حرم .ملاطغرا (از آنندراج ).
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن انس . وی از راویان است ولی معروف نیست . حدیث زیر از اوست ولی منکر میباشد:«من احیا سنتی فقد احبنی و من احبنی کان معی فی الجنة». این حدیث را بقیه از عاصم بن سعد نقل می کند که خود این نقل از عاصم مجهول است . عقیلی خالد را از ضعف...
-
دوش کردن
لغتنامه دهخدا
دوش کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شب گذشته را احیا نمودن . شب حاضر را به جای شب گذشته داشتن : اگر نوش تو زهر کرد این فلک به دانش تو زهر فلک نوش کن اگر دوش از تو به غفلت بجست بکوش و از امشب یکی دوش کن . ناصرخسرو.|| خواب دیدن . || واقع شدن . || دچار شدن...
-
موتی
لغتنامه دهخدا
موتی . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ممال مَوت̍ی . ج ِ میت . مردگان . (یادداشت مؤلف ) : زهی روایح جودت ز راه استعدادامید شرکت احیا فکنده موتی را. انوری .بسان غنچه بدن در کفن همی بالدز اعتدال هوای بهار، موتی را.سلمان ساوجی .و رجوع به مَوت̍ی و میت شود.
-
تفسان
لغتنامه دهخدا
تفسان . [ ت َ ](نف ) به غایت گرم . (جهانگیری ) (غیاث اللغات ). گرم . (آنندراج ). تفسیده یعنی گرم شده . (فرهنگ رشیدی ). گرم و تابدار و به غایت گرم . (ناظم الاطباء) : اگر میرد چراغ درد و داغم پی احیا دم تفسان برآرم .ظهوری (از آنندراج ).
-
تازه داشتن
لغتنامه دهخدا
تازه داشتن . [ زَ / زِ ت َ ] (مص مرکب ) مجازاً، خوش داشتن : تو طبع و دل را هم شاد و تازه دار همی که خسروی بتو تازه ست و مملکت بتو شاد. مسعودسعد. || تجدید کردن . از نو بکاربردن . احیا کردن : در توحید زن کآوازه داری چرا رسم مغان را تازه داری ؟ نظامی . ...
-
موتی
لغتنامه دهخدا
موتی . [ م َ تا ] (ع ص ، اِ) ج ِ مَیِّت . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن جرجانی ص 97) (ناظم الاطباء) (السامی فی الاسامی ). مردگان . (غیاث ) (آنندراج ) : احیای موتی کردی . (ابوالفتوح رازی ).به قسطنطین برند ازنوک کلکم حنوط و غالیه موتی و احیا. خاقانی .-...
-
منگنز
لغتنامه دهخدا
منگنز. [ م َ گ َ ن ِ ] (فرانسوی ، اِ) عنصری است با علامت اختصاری «Mn». جرم اتمی آن 54/938 و عدد اتمی آن 25 است . فلزی است سفید مایل به قرمز، سخت و شکننده . سنگینی ویژه ٔ آن 7/20 و نقطه ٔ ذوب آن 1260 درجه ٔ صدبخشی است . به صورت پیرولوزیت در طبیعت فراو...
-
احیاء
لغتنامه دهخدا
احیاء. [ اَح ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حَی ّ. زنده ها. زندگان : و لا تحسبن َّ الذین قُتلوا فی سبیل اﷲ امواتاً بل اَحیاءٌ عند ربهم یُرزقون . (قرآن 169/3).به قسطنطین برند از نوک کلکم حنوط و غالیه ، موتی و احیا. خاقانی .|| قبیله ها. قبائل : بفرمودش طلب کردن و ...