کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَتَتْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
عطط
لغتنامه دهخدا
عطط. [ ع ُ طُ ] (ع اِ) چادرهای شکافته و مقطوع . (منتهی الارب ). چادرهای گشاده و مقطوع و ملحفه های مقطع. (ناظم الاطباء). ملحفه هایی که از طول یا از عرض بریده باشد. (از اقرب الموارد).
-
عتت
لغتنامه دهخدا
عتت . [ ع َ ت َ ] (ع اِمص ) درشتی در سخن . (منتهی الارب ). غلظت در گفتار و جز آن . (اقرب الموارد).
-
اطط
لغتنامه دهخدا
اطط. [ اَ طَ ] (اِخ )نام موضعی میان کوفه و بصره پشت مدینه ٔ آزر. (منتهی الارب ). موضعی میان کوفه و بصره پس مدینه ٔ آزر. (ناظم الاطباء). اطط و اطد، شهری است بین کوفه و بصره نزدیکتر به کوفه . (مراصد). و یاقوت آرد: سرزمین میان کوفه و بصره نزدیک کوفه را ...
-
اطط
لغتنامه دهخدا
اطط. [ اَ طَطط ] (ع ص ) دراز. مؤنث : طَطّاء. (از متن اللغة).
-
اطط
لغتنامه دهخدا
اطط. [ اُطْ طَ ](ع ص ، اِ) ج ِ آطّ. (ناظم الاطباء) (متن اللغة). || ج ِ اَطّاط. (متن اللغة). رجوع به اطاط شود.
-
جستوجو در متن
-
لعف
لغتنامه دهخدا
لعف . [ ] (ع مص ) رجوع به کلمه ٔ لعف در دزی شود : فلو کنت ُ بالارض الفضاء لعفتهاولکن اتت ابوابه من ورائیا.
-
جنتین
لغتنامه دهخدا
جنتین . [ ج َن ْ ن َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ جنت در حالت نصبی و جری . دوبهشت : کلتا الجنتین آتت اکلها. (قرآن 33/18).
-
منتج
لغتنامه دهخدا
منتج . [ م َ ت ِ ] (ع اِ) وقت نتاج آوردن و گویند: اتت الناقة علی منتجها؛ ای الوقت الذی تنتج فیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).هنگام زه آوردن و وقت نتاج آوردن . (ناظم الاطباء).
-
قضیمة
لغتنامه دهخدا
قضیمة. [ ق َ م َ ] (ع ص ) مؤنث قضیم . || (اِ) کیسه ٔ چرمین و جامه دان چرمین ، یا ادیم هرچه باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). نطع. (اقرب الموارد). رجوع به قضیم شود. || میره . خوارباراندک . (اقرب الموارد). گویند: اتت بنی فلان قضیمة قلیلة؛ ای میرة ی...
-
حق
لغتنامه دهخدا
حق . [ ح ِق ق ] (ع اِمص ) حقه . پانهادگی شتربچه در سال چهارم . در سال چهارم درآمدن اشتر بچه . || (اِ) اشتر بچه ٔ سه ساله در سال چهارم درآمده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (صبح الاعشی ج 2 ص 34). شتر نر سه ساله . || ناقه ای که دندانهایش افتاده باشد ا...
-
رند
لغتنامه دهخدا
رند. [ رَ ] (ع اِ) درخت عود. (دهار). عود. (السامی فی الاسامی ). درختی است خوشبوی از درختان بادیه و بقولی دیگر آس را نیز گویند. و در صحاح آمده : «قال الاصمعی و ربما سموا العود رنداً و انکر ان یکون الرند الاَّس ». (از اقرب الموارد). نوعی از درخت خوشبوی...
-
ناظم
لغتنامه دهخدا
ناظم . [ ظِ ] (ع ص ، اِ) شاعر. آنکه سخن را موزون کند. (ناظم الاطباء). درکشنده ٔ سخن در وزن . (آنندراج ). شعرگوینده . (ناظم الاطباء). مقابل ناثر. || کسی که مروارید را به رشته کشد. (ناظم الاطباء). به رشته کشنده ٔ مرواریدها و جز آنها. (فرهنگ نظام ). || ...
-
مضرب
لغتنامه دهخدا
مضرب . [ م َ رِ ] (ع اِ) اسم مکان و زمان . (از محیط المحیط). یقال : اتت الناقة علی مضربها؛ یعنی به وقتی رسیده که گشن داده شود آن را. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || جای زدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اصل و نسب و شرف . (از منت...
-
بسامی
لغتنامه دهخدا
بسامی . [ ب َس ْ سا ] (اِخ ) بغدادی ابوالحسن علی بن محمدبن منصوربن نصربن بسام بسامی . شاعر بغدادی بود و در زمان مقتدر عباسی میزیست . محمدبن یحیی صولی از وی روایت کرد و بسال 302 هَ .ق . درگذشت . (از تاج العروس ). مؤلف ریحانةالادب آرد: ابوالحسن علی بن...