کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَبْکَمُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبکم
لغتنامه دهخدا
آبکم . [ ک َ ] (اِ) نوعی از مار.
-
ابکم
لغتنامه دهخدا
ابکم . [ اَ ک َ ] (ع ص ) گنگ . گنگ لاج . مؤنث : بَکْماء. ج ، بُکم : زیرا که جهان ز آزمایش بس نادره ناطقی است ابکم . ناصرخسرو.کرد عقلم نصیحتی محکم که نکوگوی باش یا ابکم . سنائی .همه گوینده ٔ فسق و فجوریم ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو. سنائی .گر فی المثل ...
-
واژههای همآوا
-
آبکم
لغتنامه دهخدا
آبکم . [ ک َ ] (اِ) نوعی از مار.
-
ابکم
لغتنامه دهخدا
ابکم . [ اَ ک َ ] (ع ص ) گنگ . گنگ لاج . مؤنث : بَکْماء. ج ، بُکم : زیرا که جهان ز آزمایش بس نادره ناطقی است ابکم . ناصرخسرو.کرد عقلم نصیحتی محکم که نکوگوی باش یا ابکم . سنائی .همه گوینده ٔ فسق و فجوریم ز هزل و ژاژ گفتن ابکمی کو. سنائی .گر فی المثل ...
-
جستوجو در متن
-
بکیم
لغتنامه دهخدا
بکیم . [ ب َ ] (ع ص ) اَبکم . (منتهی الارب ). ابکم . مرد گنگ و کر. ج ، بُکمان . (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). و رجوع به ابکم شود.
-
ابکمی
لغتنامه دهخدا
ابکمی . [اَ ک َ ] (حامص ) صفت و چگونگی ابکم . گنگی . گنگ لاجی .
-
بکماء
لغتنامه دهخدا
بکماء. [ ب َ ] (ع ص ) نعت مؤنث أبکم . (منتهی الارب ). مؤنث أبکم یعنی زن گنگ و کر و کور مادرزاد. ج ، بُکم و بُکمان . (ناظم الاطباء).
-
بکمان
لغتنامه دهخدا
بکمان . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بکیم و اَبکم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ بکیم بمعنی گنگ . (آنندراج ).
-
الکنی
لغتنامه دهخدا
الکنی . [ اَ ک َ ] (حامص ) (از: الکن عربی + یاء مصدری فارسی ). کندزبانی . الکن بودن . لکنت . رجوع به الکن شود : عالی عبارت خوش عذب فصیح تواز الکن الکنی برد از ابکم ابکمی .
-
زبان گرفته
لغتنامه دهخدا
زبان گرفته . [ زَ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) الکن و گنگ و آنکه در زبان وی لکنت باشد. (ناظم الاطباء). شکسته زبان . الثغ. الکن . ابکم : مرغان زبان گرفته یک سر بازبگشاده زبان سوری و عبری .منوچهری .
-
صم بکم
لغتنامه دهخدا
صم بکم . [ ص ُم ْ مُم ْ ب ُ ] (ع ص مرکب ، از اتباع ) از اتباع است . ج ِ اصم و ابکم . کران و گنگان . مأخوذ است از آیات 18، 171 سوره ٔ بقره : صم بکم عمی فهم لایرجعون (لایعقلون ) : زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم . سعد...
-
صم و بکم
لغتنامه دهخدا
صم و بکم . [ ص ُم ْ مُن ْ وَ ب ُ ] (ع ترکیب عطفی ، ص مرکب ) کران و گنگان . این هر دو لفظ جمع اصم و ابکم است و استعمال جمع بجای مفرد برای مبالغه باشد در کثرت یا آنکه فارسیان بعض جاها صیغه ٔ جمع در مقام مفرد استعمال کنند، چنانکه حور که جمع حورا باشد. (...
-
پناغ
لغتنامه دهخدا
پناغ . [ پ ِ ] (اِ) منشی و دبیر و نویسنده را گویند. (برهان قاطع) : ضمیر من بود آن بلبلی که گاه بیان به پیش او بود ابکم زبان تیز پناغ . منصور شیرازی . || تار ابریشم . (برهان قاطع) : تو سیمین فغی من چو زرّین پناغ تو تابان مهی من چو سوزان چراغ . ؟|| بیض...