کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَبْلُغُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابلغ
لغتنامه دهخدا
ابلغ. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) بلیغتر. رساتر: ابلغ از قس بن ساعده ٔ ایادی . کنایه ابلغ از تصریح است .
-
واژههای همآوا
-
ابلغ
لغتنامه دهخدا
ابلغ. [ اَ ل َ ] (ع ن تف ) بلیغتر. رساتر: ابلغ از قس بن ساعده ٔ ایادی . کنایه ابلغ از تصریح است .
-
ابلق
لغتنامه دهخدا
ابلق . [ اَ ل َ ] (اِخ ) نام قلعه ٔ سموأل بن عادیای یهودی و آنرا ابلق فرد نیز خوانند. و مشرف باشد بر تیما، میان حجاز و شام و آثار ابنیه ای از خشت خام بدان جا برجایست و از آنرو آن قلعه را ابلق خوانند که از دور بسیاهی و سپیدی زند.
-
ابلق
لغتنامه دهخدا
ابلق . [ اَ ل َ ] (ع ص ، اِ) بعض لغت نامه نویسان فارسی این کلمه را معرب ابلک فارسی گفته اند لکن لغویون عرب اشاره ای بدان نکرده اند. دورنگ : خاصه هنگام بهاران که جهان خوش گشته ست آسمان ابلق و روی زمی ابرش گشته ست . منوچهری . || رنگی سفید که با آن رنگ ...
-
جستوجو در متن
-
تلزز
لغتنامه دهخدا
تلزز. [ ت َ ل َزْ زُ ] (ع مص ) شدة التصاق . (بحر الجواهر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و متی کانت العظام اکثر تلززا کانت منفعتها ابلغ . (ابن البیطار، یادداشت ایضاً).
-
ذوسدر
لغتنامه دهخدا
ذوسدر. [ س ِ ] (اِخ ) نام موضعی است در شعر ابوذویب و در شعر عباس بن مرداس که گوید:ابلغ ابا سلمی رسولا یروعه و لو حل ذاسدر و اهلی بعسجل . (از المرصع).
-
گوارش سفرجل
لغتنامه دهخدا
گوارش سفرجل . [ گ ُ رِ ش ِس َ ف َ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به دستور گوارش تفاح است و در تقویت معده ابلغ از آن و طریق ساختن در گوارش تفاح مذکور است به جای سیب بِه ِ شیرین باید کرد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به گوارش تفاح شود.
-
ضمرة
لغتنامه دهخدا
ضمرة. [ ض َ رَ ] (اِخ ) الحروری . از معاصرین جعفربن یحیی . عمروبن مسعدة به وی نامه نوشت و جعفربن یحیی بر پشت آن توقیع کرد: اذا کان الاکثار ابلغ کان الایجاز تقصیراً و اذا کان الایجاز کافیاً کان الاکثار عیّاً. (عقد الفرید ج 4 ص 241).
-
مجمعالبحرین
لغتنامه دهخدا
مجمعالبحرین . [ م َ م َ عُل ْ ب َ رَ ] (اِخ ) نام مقامی که موسی و خضر علیهماالسلام در آن ملاقات کرده اند و آن جایی است که آنجا دریای روم و دریای فارس جمع شده اند. (غیاث ) (آنندراج ). ملتقای بحر فارس و روم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) : و اذ قال موسی ...
-
مغلغلة
لغتنامه دهخدا
مغلغلة. [ م ُ غ َ غ َ ل َ ] (ع ص ) پیغام فرستاده . (مهذب الاسماء). پیغام و کتاب که از شهری به شهری برند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مکتوب و رساله ای که از شهری به شهر دیگر حمل کنند. مغلغل . (ناظم الاطباء): رسالة مغلغلة؛ رساله ای که از شهری به شهر دیگ...
-
تزور
لغتنامه دهخدا
تزور. [ ت َ زَوْ وُ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (از متن اللغة) (از المنجد). || تزویر. (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد): تزوَّرالشی ٔ؛ زوَّره لنفسه . (اقرب الموارد) (المنجد). تزور الکلام ؛ زوره لنفسه . (متن اللغة) : ابلغ امیرالمؤمنین رسالةتزورتها من محک...
-
هبیر
لغتنامه دهخدا
هبیر. [ هََ ] (اِخ ) (یوم ...) نام جنگی است مرعرب را در قدیم در ریگزار هبیر که در راه مکه واقع شده . حبیب بن خالد اسدی در آن باره گوید : الا ابلغ تمیماً علی حالهامقال ابن عم علیها عتب غببتم تتابع الانبیاءو حسن الجوار و قرب النسب فنحن فوارس یوم الهبیر...
-
عل
لغتنامه دهخدا
عل . [ ع َل ْ ل َ / ع َل ْ ل ِ ] (ع حرف ) از حروف مشبهة بالفعل بمعنای لعل ّ است . و بعضی بر آنند که اصل و ریشه ٔ لعل همین عل است ، و لام آن زائد است . مانند «لاتهین الفقیر علک أن ترکع یوماً، و الدهر قد رفعه ». عل و لعل در معنی مانند عسی ، و در عمل م...