کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَبْحُر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابحر
لغتنامه دهخدا
ابحر. [ اَ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ بحر. دریاها. نهرهای بزرگ . آبهای شور.
-
واژههای همآوا
-
عبهر
لغتنامه دهخدا
عبهر. [ ع َ هََ ] (ع ص ) پر گوشت و بزرگ از مردم . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || اسب آکنده گوشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). || دراز و نازک و خوش تن از هر چیزی . (منتهی الارب ). || (اِ) نرگس . || یاسمین . || بستان افروز. (اقرب الموا...
-
ابحر
لغتنامه دهخدا
ابحر. [ اَ ح ُ ] (ع اِ) ج ِ بحر. دریاها. نهرهای بزرگ . آبهای شور.
-
ابهر
لغتنامه دهخدا
ابهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) اسم کوهی بحجاز. (مراصد).
-
ابهر
لغتنامه دهخدا
ابهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) شهرکیست از نواحی اصفهان و عده ای از فقها و محدثین بدانجا منسوبند و برای رجال این شهر رجوع به معجم البلدان یاقوت در کلمه ٔ ابهر و منتهی الارب و قاموس شود.
-
ابهر
لغتنامه دهخدا
ابهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) شهری مشهور میان قزوین و زنجان و همدان از نواحی جبل و اهل َمحَل ّآنرا ((اَوهر)) گویند. و یاقوت گوید: بعض ایرانیان بمن گفتند که ابهر مرکّبست از آب و هر بمعنی آسیا. ومیان ابهر و زنجان پانزده فرسنگ و میان آن و قزوین دوازده فرسنگ ا...
-
ابهر
لغتنامه دهخدا
ابهر. [ اَ هََ ] (اِخ ) نام دریاچه ای در جنوب شرقی ولایت خداوندگار ملحق بناحیت قره حصار. طول او از مشرق بمغرب ده و عرض آن از شمال بجنوب هشت هزار گز است و در نقشه ها بغلط نام آنرا ابر نوشته اند.
-
ابهر
لغتنامه دهخدا
ابهر. [ اَ هََ ] (ع اِ) پشت . (منتهی الارب ). || رگیست در پشت به دل پیوسته . (منتهی الارب ) (مهذب الأسماء). رگ پشت به دل پیوسته . (خلاص نطنزی ). رگ جان . رگ هفت اندام . آورطی . آورتی . ام الشرائین : دلدل مشتری پیش جفته زد اندر آسمان آه ز دل کشان زحل...
-
ابهر
لغتنامه دهخدا
ابهر. [ اَ هََ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از باهر. روشن تر : هست از علم و عقل جمله ٔ خلق علم و عقل تو اشهر و ابهر.سوزنی .
-
جستوجو در متن
-
حبان
لغتنامه دهخدا
حبان . [ ح َب ْ با ] (اِخ ) ابن ابحر. ابن عبدالبر او را در عداد کسانی که نام ایشان مردد است میان حبّان و حیّان ، آورده گوید: از صحابه و از مردم کوفه است و در رکاب علی علیه السلام در صفین بوده است . (الاستیعاب ج 1 ص 137).
-
جبلة
لغتنامه دهخدا
جبلة.[ ج َ ب َ ل َ ] (اِخ ) ابن حبان بن ابحر الکوفی . طوسی او را در شمار رجال شیعه آورده است . علی بن الحکیم گوید وی از جعفر الصادق (ع ) و جمیل بن دراج روایت کند و عبداﷲ پسر او از وی روایت کند. (از لسان المیزان ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن علی منینی و او احمدبن علی بن عمربن صالح بن احمدبن سلیمان منینی دمشقی عالم مشهور حنفی ملقب بشهاب الدین است ولادت اودر قریه ٔ منین [ از قراء دمشق ] بسال 1089 هَ . ق . بوده است وی در دمشق علوم وقت خویش بیاموخت و شاگردان بسیار...
-
ابوطاهر
لغتنامه دهخدا
ابوطاهر. [ اَ هَِ ] (اِخ ) محمدبن یعقوب بن محمدبن یعقوب بن ابراهیم بن عمربن ابی بکربن محمودبن ادریس بن فضل اﷲبن الشیخ ابی اسحاق ابراهیم بن علی بن یوسف قاضی القضاة مجدالدین الصدیقی الفیروزآبادی الشیرازی اللغوی ، مؤلف کتاب قاموس المحیط و القابوس الوسی...