کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آیشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آیشه
لغتنامه دهخدا
آیشه . [ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ص ) آیشتنه . آیشنه . چاپلوس . جاسوس . (برهان ) .
-
واژههای مشابه
-
ایشه
لغتنامه دهخدا
ایشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) بیشه و جنگل . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). || جاسوس . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء). جاسوس کردار : در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه دزدیده تا مگرت ببینم به بام در. شهید.و رجوع ...
-
یک آیشه
لغتنامه دهخدا
یک آیشه . [ ی َ / ی ِ ی ِ ش َ / ش ِ ] (ص نسبی )زمین که هر سال کاشته شود. مزرعه که هر سال در آن کشت کنند. مقابل چندآیشی . یک آیشی . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
عیشه
لغتنامه دهخدا
عیشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی است شبیه به نی . (از ناظم الاطباء).
-
ایشه
لغتنامه دهخدا
ایشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) بیشه و جنگل . (برهان ) (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). || جاسوس . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء). جاسوس کردار : در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه دزدیده تا مگرت ببینم به بام در. شهید.و رجوع ...
-
جستوجو در متن
-
یک آیشی
لغتنامه دهخدا
یک آیشی . [ ی َ / ی ِ ی ِ ] (ص نسبی ) یک آیشه . (یادداشت مؤلف ). رجوع یه یک آیشه شود.
-
آیشتنه
لغتنامه دهخدا
آیشتنه . [ ی ِ ت َ ن َ / ن ِ ] (ص ) جاسوس . چاپلوس . رجوع به آیشنه و آیشه شود.
-
آیشنه
لغتنامه دهخدا
آیشنه . [ ی ِ ن َ / ن ِ ] (ص ) جاسوس . چاپلوس . (برهان ). رجوع به آیشتنه و آیشه شود.
-
ایجه
لغتنامه دهخدا
ایجه . [ ج َ / ج ِ ] (پسوند) ایچه . ایزه . ایژه .ایشه . در کلماتی مثل : بزیچه ، منیجه ، دریچه ، لبیشه ، لویشه علامت تصغیر است و گاه علامت تأنیث : نیزه . نیجه . پاکیزه . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به ایزه شود.
-
انیشه
لغتنامه دهخدا
انیشه . [ اَ ش َ / ش ِ ] (اِ) جاسوس : در کوی تو انیشه همی گردم ای نگاردزدیده تا مگرت به بینم به بام و در. شهید.|| چاپلوس . (برهان ) (ناظم الاطباء). آیشتنه . آیشنه . آیشه . اَبَستَه . (برهان ). و در برهان بارها چاپلوس پس از جاسوس آمده و بیجاست و تصحیف...
-
ابسته
لغتنامه دهخدا
ابسته . [ اَ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ص ) جاسوس و چاپلوس . مُنهی . کارآگاه . این کلمه را در فرهنگها انیشه و ایشه و در فرهنگ اسدی ابیشه نیز بهمین معنی ضبط کرده اندو شاهدی برای هیچیک نیاورده اند. تنها در فرهنگ اسدی آمده است : ابیشه ، جاسوس بود. شهید گوید : در ...
-
ابیشه
لغتنامه دهخدا
ابیشه . [ اَ ش َ / ش ِ ](ص ) جاسوس . (فرهنگ اسدی ). این کلمه را صاحب برهان انیشه و ایشه نیز ضبط کرده به همین معنی : در کوی تو ابیشه همی گردم ای نگاردزدیده تا مگرت ببینم ببام بر. شهید.و محتمل است که اپیشه صحیح و سایر صور مصحف آن باشد آن نیز نه بمعنی ج...