کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکنده گوشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آکنده گوشت
لغتنامه دهخدا
آکنده گوشت . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب )فربه . فربی . سمین . با گوشتی پیچیده . پرگوشت . با گوشتی سخت : کِناز؛ شتر آکنده گوشت . (السامی فی الاسامی ).
-
واژههای مشابه
-
گل آکنده
لغتنامه دهخدا
گل آکنده . [ گ ُ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آکنده به گُل . گُل آلود. آلوده به گل : اگر برهنه نباشی که شخص بنمایی گمان برند که پیراهنت گل آکنده ست .سعدی (طیبات چ فروغی ص 34).
-
آکنده شدن
لغتنامه دهخدا
آکنده شدن . [ ک َ دَ/ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ارتکاح ؛ آکنده شدن استخوان بمغز و تن بگوشت و خوشه بدانه و مانند آن . اکتناز.
-
آکنده کردن
لغتنامه دهخدا
آکنده کردن . [ ک َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تصمید.
-
آکنده پهلو
لغتنامه دهخدا
آکنده پهلو. [ ک َ دَ/ دِ پ َ ] (ص مرکب ) چرب پهلو. سخت فربه : چرنده ٔ دیولاخ آکنده پهلوتنی فربه میان چون موی لاغر.عنصری .
-
آکنده گردن
لغتنامه دهخدا
آکنده گردن . [ک َ دَ / دِ گ َ دَ ] (ص مرکب ) ستبرگردن : همه چارپایان بکردار گوربر آکنده ، آکنده گردن ، بزوربگردن بکردار شیران نربسان گوزنان بگوش و بسر.فردوسی .
-
آکنده گوش
لغتنامه دهخدا
آکنده گوش . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) اصم ّ. کر. مجازاً، اندرزناپذیر. که پند ننیوشد : فراوان سخن باشد آکنده گوش نصیحت نگیرد مگر در خموش . سعدی .پریشیده عقل و پراکنده هوش ز قول نصیحتگر آکنده گوش . سعدی .بفریادتا برنداری خروش سخن نشنود مرد آکنده گوش .؟
-
آکنده یال
لغتنامه دهخدا
آکنده یال . [ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) فربی . فربه . قوی . رجوع به آکندن شود.
-
گل آکنده کردن
لغتنامه دهخدا
گل آکنده کردن . [ گ ِک َ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از گل پر کردن . آلوده کردن به گل . || به گور کردن : چو بدخواه را در گل آکنده کردپراکندگان را پراکنده کرد.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
گوشت آکند
لغتنامه دهخدا
گوشت آکند. [ ک َ ] (اِ مرکب ) آکنده به گوشت . لقمه های نان که در میان آن گوشت نهند. ملحم . عصیب . (یادداشت مؤلف ). گوشت آگند.
-
وثامة
لغتنامه دهخدا
وثامة. [ وَ م َ] (ع مص ) آکنده گوشت گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
نحض
لغتنامه دهخدا
نحض . [ ن َ ] (ع اِ) گوشت یا گوشت آگنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشت یا گوشت آکنده مانند گوشت ران . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطبا). گوشت آکنده . (مهذب الاسما). ج ، نحوض ، نحاض . || (مص ) باز کردن گوشت را از پوست . (ناظم الاطباء). پوست کندن گ...
-
نحضة
لغتنامه دهخدا
نحضة. [ ن َ ض َ ] (ع اِ) پاره ٔکلان از گوشت یا گوشت آکنده و پر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قطعه ٔ کلانی از نحض . (از اقرب الموارد).