کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آویخته گوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آویخته گوش
لغتنامه دهخدا
آویخته گوش . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَحدَل . اَخطل . گاوگوش .- سگی آویخته گوش ؛ شلل گوش .
-
واژههای مشابه
-
آویخته چشم
لغتنامه دهخدا
آویخته چشم . [ ت َ / ت ِ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه خلقةً چشمی مسترخی دارد. مُطْرِق .
-
آویخته دوش
لغتنامه دهخدا
آویخته دوش . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَحدَل .
-
آویخته لب
لغتنامه دهخدا
آویخته لب . [ ت َ / ت ِ ل َ ] (ص مرکب ) اَهْدَل . هَدْلاء.
-
آویخته ناف
لغتنامه دهخدا
آویخته ناف . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) اَبْجَر. بَجْراء.
-
دل آویخته
لغتنامه دهخدا
دل آویخته . [ دِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) دلبسته . دلبستگی یافته . علاقه پیدا کرده . || عاشق : بر دل آویختگان عرصه ٔ عالم تنگست کان که جائی به گل افتاد دگر جا نرود. سعدی .چنان معلوم می شود که دل آویخته و آشفته است ... پسر دانست که دل آویخته ٔ اوست . ...
-
جستوجو در متن
-
گاوگوش
لغتنامه دهخدا
گاوگوش . (ص مرکب ) آنکه پره و لاله ٔ گوش بسوی رو خمیده دارد.اَخْذی ̍. (دستوراللغة). اخطل . آویخته گوش . سست گوش .
-
بلبله گوش
لغتنامه دهخدا
بلبله گوش . [ ب َ ب َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) با گوش دراز آویخته . (یادداشت مرحوم دهخدا). بله گوش . و رجوع به بلبلی و بلبلی گوش شود.
-
اخطل
لغتنامه دهخدا
اخطل . [ اَ طَ ] (ع ص ) نعت است از خَطَل . سخن تباه گوینده . مرد بسیارگو. || سست و سبک شنونده . || آنکه گوش او سست شده و آویخته باشداز گرما. سست گوش . (تاج المصادر بیهقی ). آویخته گوش . (زوزنی ). گاوگوش . درازگوش . ج ، خُطل . (مهذب الاسماء).
-
گوهرآویز
لغتنامه دهخدا
گوهرآویز. [ گ َ / گُو هََ ] (ن مف مرکب ) که ازآن گوهر آویخته باشد، چون گوش و جز آن : ز نعلکهای گوش گوهرآویزفکندی لعل ها در نعل شبدیز.نظامی .
-
ادباره
لغتنامه دهخدا
ادباره . [ اِ رَ ] (ع اِ) پوستی است از گوش شتر و جز آن که ببرند و بسوی پس بیاویزند، مقابل اقباله که پوست آویخته بسوی جلو است . پاره ای پوست که از گوش درآویخته باشد. (مؤید الفضلاء) (آنندراج ).
-
اقرط
لغتنامه دهخدا
اقرط. [ اَ رَ ] (ع ص ) تکه ای که گوش آنرا آویزان گذاشته باشند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تکه ٔ آویخته دروش . (؟) (منتهی الارب ).
-
نرنمه
لغتنامه دهخدا
نرنمه . [ ن َ ن َ م َ / م ِ ](اِ) گوشوار، و آن پاره ای گوشت خرد است که به زیر دو گوش بعضی گوسفندان آویخته است . (یادداشت مؤلف ).