کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آورک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آورک
لغتنامه دهخدا
آورک . [ وَ رَ ](اِ) تاب . اَورک . و آن طنابی است دو سوی آن بر بالائی استوار کرده که بر آن نشسته در هوا آیند و روند.
-
واژههای مشابه
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف دیناری هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ). این طایفه دارای شعب زیر است : خواجه ، زنگی ، قلعه سروی ، غلام موزرموئی ، کشی خالی ، اولاد حاجی علی ، غریبی ، جلالی ، ممسنی .
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ اَ رَ ] (اِ) آورک . ریسمانی که در شاخ درخت و مانند آن آویزند و کودکان در ایام عید نوروز در آن نشسته درهوا آیند و روند کنند. (از ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) : هرکه را عقل باشد و فرهنگ نزد او اورک است به ز...
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ اَ رَ ] (ع ص ) بزرگ سرین . (مهذب الاسماء). مرد بزرگ ران . (ناظم الاطباء). مرد بزرگ برسوی ران . مؤنث آن ورکاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ ممزائی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ ] (اِخ ) طایفه ای از طوایف دیناری هفت لنگ . (جغرافیای سیاسی کیهان ). این طایفه دارای شعب زیر است : خواجه ، زنگی ، قلعه سروی ، غلام موزرموئی ، کشی خالی ، اولاد حاجی علی ، غریبی ، جلالی ، ممسنی .
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ اَ رَ ] (اِ) آورک . ریسمانی که در شاخ درخت و مانند آن آویزند و کودکان در ایام عید نوروز در آن نشسته درهوا آیند و روند کنند. (از ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ) (آنندراج ) : هرکه را عقل باشد و فرهنگ نزد او اورک است به ز...
-
اورک
لغتنامه دهخدا
اورک . [ اَ رَ ] (ع ص ) بزرگ سرین . (مهذب الاسماء). مرد بزرگ ران . (ناظم الاطباء). مرد بزرگ برسوی ران . مؤنث آن ورکاء. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
غریبی
لغتنامه دهخدا
غریبی . [ غ َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به اورک شود.
-
غلام موزرموئی
لغتنامه دهخدا
غلام موزرموئی . [ غ ُ ؟ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک هفت لنگ بختیاری . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به اورک شود.
-
چهاربتی چه
لغتنامه دهخدا
چهاربتی چه . [ چ َ ب َ چ َ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ اورک هفت لنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74). رجوع به طایفه ٔ اورک شود.