کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آورنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آورنده
لغتنامه دهخدا
آورنده . [ وَ رَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه آورد.
-
واژههای مشابه
-
عمل آورنده
لغتنامه دهخدا
عمل آورنده . [ ع َ م َ وَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) سازنده .- به عمل آورنده ؛ مهیاکننده . سازنده .
-
مژده آورنده
لغتنامه دهخدا
مژده آورنده . [ م ُ دَ / دِ وَ رَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مژده آور. مبشر. مژده ده . رجوع به مژده آور شود.
-
جستوجو در متن
-
نشوه بخش
لغتنامه دهخدا
نشوه بخش . [ ن َش ْ وَ / وِ ب َ ] (نف مرکب ) مستی آورنده . || سرور و خوشحالی آورنده . (ناظم الاطباء).
-
نامه آور
لغتنامه دهخدا
نامه آور. [ م َ / م ِ وَ ] (نف مرکب ) کسی که مکتوب می آورد. پیک . قاصد. (ناظم الاطباء). آورنده ٔ نامه . نامه آورنده . نامه بر.
-
محتج
لغتنامه دهخدا
محتج . [ م ُ ت َج ج ] (ع ص ) حجت آورنده و دلیل آورنده . || خصومت کننده . (ناظم الاطباء).
-
مرگ آور
لغتنامه دهخدا
مرگ آور. [ م َ وَ ] (نف مرکب ) مرگ آورنده . آورنده ٔ مرگ . آنچه یا آنکه سبب مرگ شود.
-
هباش
لغتنامه دهخدا
هباش . [ هََ ب ْ با ] (ع ص ) بسیار ورزنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بسیار فراهم آورنده . بسیار گرد آورنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). بسیار گرد آورنده برای کسان خود.(ناظم الاطباء). بسیار به دست آورنده و جمعکننده برای اهل و عیال خود. (م...
-
دین آر
لغتنامه دهخدا
دین آر. (نف مرکب ) (از: دین + آر، آورنده ) دین آورنده . پیمبر : مسیحای دین آر، اگر کشته شدنه فر جهاندار ازو گشته شد.فردوسی .
-
دوات آر
لغتنامه دهخدا
دوات آر. [ دَ ] (نف مرکب ) آورنده ٔ دوات . || مهردار. (ناظم الاطباء).
-
مذری
لغتنامه دهخدا
مذری . [ م ُ ] (ع ص ) ترساننده و درخشم آورنده . (ناظم الاطباء).
-
انجاماننده
لغتنامه دهخدا
انجاماننده . [ اَ ن َ دَ / دِ ] (نف ) انجام دهنده . بپایان آورنده .
-
محشم
لغتنامه دهخدا
محشم . [ م ُ ح َش ْ ش ِ ] (ع ص ) به خشم آورنده . (ناظم الاطباء). به خشم آورنده کسی را. (آنندراج ). || آن که میکند کاری و یا چیزی میگوید که دیگری را به زحمت و ملالت می اندازد. || آنچه سبب میشود شرمگینی و خجلت را. (ناظم الاطباء).