کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آوازخوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نغمه خوان
لغتنامه دهخدا
نغمه خوان . [ ن َ م َ / م ِ خوا / خا ] (نف مرکب ) نغمه سرا. نغمه پرداز. آوازخوان .
-
الویو
لغتنامه دهخدا
الویو. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ژان . آوازخوان فرانسوی که به سال 1769 م . در رن بدنیا آمد و1842 در پاریس درگذشت .
-
خوننده
لغتنامه دهخدا
خوننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) خواننده . قرائت کننده . || مغنی . سرودگوی . آوازخوان . || مؤذن . (ناظم الاطباء).
-
نشیدسرای
لغتنامه دهخدا
نشیدسرای . [ ن َ / ن ِ س َ ] (نف مرکب ) آوازخوان . نوحه گر. که نشید سراید : ناهید دست بر سر از این غم رباب وارنوحه کنان نشیدسرای اندر آمده .خاقانی .
-
غناگر
لغتنامه دهخدا
غناگر. [ غ ِ گ َ ] (ص مرکب ) خواننده و نوازنده و آوازخوان . مغنی . غناساز. رجوع به غنا و غناساز شود : هر رود که با غنا نسازدبرّد چو غنا گرش نوازد.نظامی .
-
صفیرخوان
لغتنامه دهخدا
صفیرخوان . [ ص َ خوا / خا ] (نف مرکب ) صفیرزننده . نواکننده . آوازخوان . نغمه سرا : بی مدحت تو بباغ دانش یک مرغ صفیرخوان مبینام . خاقانی .رجوع به صفیر شود.
-
متغرد
لغتنامه دهخدا
متغرد. [ م ُ ت َ غ َرْ رِ ] (ع ص ) مرغ که بلند و طرب انگیز سازد آواز را و در گلو گرداننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سراینده و آوازخوان . (ناظم الاطباء). و رجوع به تغرد شود.
-
مغنیه
لغتنامه دهخدا
مغنیه . [ م ُ غ َن ْ نی ی َ ] (ع ص ) زن مطرب و آوازخوان . (ناظم الاطباء). زن خواننده . قَینه . ج ، مغنیات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مغنی و مدخل قبل شود.
-
بالف
لغتنامه دهخدا
بالف . (اِخ ) (مایکل ویلیام ) آوازخوان و آهنگساز ایرلندی که به سال 1808 م . در دوبلین بدنیا آمد و در 1870 م . درگذشت . او از کشورهای ایتالیا و فرانسه و آلمان و روسیه دیدن کرد و در همین سفرها اپراهای خود را نوشت .
-
نابغه
لغتنامه دهخدا
نابغه . [ ب ِ غ َ ] (اِخ ) بنت عبداﷲ. مادر عمروبن عاص است . زن آوازخوان بدنامی بود. ابوالفرج اصفهانی آورده است : زنی از شیعیان علی به عمروعاص هنگام خطبه خواندن اعتراضی کرد و عمروعاص به او پرخاش کرد که : «بس کن ای پیرزن گمراه ، سخنت را کوتاه کن که عقل...
-
نغمه سرا
لغتنامه دهخدا
نغمه سرا. [ ن َ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) آوازخوان . خواننده : من که سراینده ٔ این نوگلم باغ ترا نغمه سرا بلبلم . نظامی .تو نیز باده به چنگ آر و راه صحراگیرکه مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد.حافظ.
-
غناساز
لغتنامه دهخدا
غناساز. [ غ ِ ] (نف مرکب ) خواننده و نوازنده . آوازخوان . مغنی . غناگر. رجوع به غناگر شود : مگر کآن غناساز و آواز روددر آن خم بدین عذر گفت آن سرود. نظامی .غناساز گنبد چو باشد درست صدای خوش آرد به اوتار سست .نظامی .
-
چارمضراب
لغتنامه دهخدا
چارمضراب . [ م ِ ] (اِ مرکب ) اصطلاحی در موسیقی ، اصطلاحی در نواختن آهنگ موسیقی . نوعی از آهنگ موسیقی که نوازنده ٔ سازدر دستگاههای مختلف آواز مینوازد تا آوازخوان برای خواندن مهیا شود. گونه ای از زدن که زننده خواننده رابرای خواندن مهیا سازد. و رجوع به...
-
چامه سرا
لغتنامه دهخدا
چامه سرا. [ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب )شاعر. منظومه ساز. چامه گوی . چکامه سرا. سراینده ٔ سخن منظوم . آنکه شعر سراید و سخن موزون و مقفی گوید. سخن سرا. قافیه سنج . تصنیف ساز. || آوازخوان . کسی که شعری را با آواز بخواند. آنکه غزل یا تصنیف را در دستگاه مو...
-
چامه سرای
لغتنامه دهخدا
چامه سرای . [ م َ / م ِ س َ ] (نف مرکب ) شعرگوی . شاعر. غزل سرای . تصنیف ساز. آنکه سخن منظوم گوید و کلام موزون و مقفی برشته ٔ نظم کشد. || آوازخوان . خواننده ٔ شعر و غزل در آهنگ موسیقی . کسی که موسیقی داند و خواندن شعر و سرود را در دستگاههای موسیقی دا...