کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آواره کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آواره کردن
لغتنامه دهخدا
آواره کردن . [ رَ / رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون کردن . اخراج . تبعید کردن . جلاء دادن .
-
واژههای مشابه
-
اوارة
لغتنامه دهخدا
اوارة. [ اُ رَ ] (ع اِ) گرمای و هوای گرم . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (برهان ) (آنندراج ). اُوار. رجوع به اوار شود.
-
آواره گیر
لغتنامه دهخدا
آواره گیر. [ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آواره گیره . محاسب .
-
بان آواره
لغتنامه دهخدا
بان آواره . [ رَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد که در انتهای اراضی پالان واقع شده و 20 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
اواره گیر
لغتنامه دهخدا
اواره گیر. [ اَ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آماره گیر. آمارگیر. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اواره و اوارجه شود.
-
جستوجو در متن
-
ول گردی کردن
لغتنامه دهخدا
ول گردی کردن . [ وِ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ،هرزه گردی کردن . آواره بودن . بیکاربیکار راه رفتن .
-
معالات کردن
لغتنامه دهخدا
معالات کردن . [ م ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با کسی در بلندی نبرد کردن . در بلندی با کسی یا چیزی رقابت کردن : و لشکری که بدان با روزگار معادات و با فلک معالات توان کرد... در جهان آواره گشته ... (نفثةالمصدور). و رجوع به معالاة شود.
-
ول گردیدن
لغتنامه دهخدا
ول گردیدن . [ وِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) ول گشتن . هرزه گردی کردن . آواره بودن . بیکار بودن . دنبال کاری نرفتن .
-
تطویح
لغتنامه دهخدا
تطویح . [ ت َطْ ] (ع مص ) انداختن کسی را در هواو هوس . || سرگشته و پریشان نمودن و آواره کردن در جهان و پریشان نمودن و آواره کردن و اینجا و آنجا بردن . || هلاک ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به عصا زدن . (منتهی ...
-
متفرق گردانیدن
لغتنامه دهخدا
متفرق گردانیدن . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) متفرق گرداندن . پراکنده کردن : ... او را چون هباء در مهب صبا آواره و متفرق گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
-
گمراه کردن
لغتنامه دهخدا
گمراه کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فِتنه . (منتهی الارب ). اِضلال . (زوزنی ). (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). غَوایَة. غَی ّ. تَغویَه . اِغواء. (منتهی الارب ). سرگردان کردن . بی راه کردن . آواره کردن . به بیراهه انداختن . ضد رهنمونی کردن : در...
-
توزیع کردن
لغتنامه دهخدا
توزیع کردن . [ ت َ / تُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخش کردن جمعی از مردمان چیزی را در میان خود. (ناظم الاطباء). بخش کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). قسمت کردن چیزی : تا خر از هر که برد، من واخرم ورنه توزیعی کنند ایشان زرم . مولوی . || سرشکن کردن گروهی ، خ...
-
برهودن
لغتنامه دهخدا
برهودن . [ ب َ دَ ] (مص ) سوختن و متغیر شدن رنگ از حرارت آتش . (آنندراج ). بیهودن . رجوع به پرهودن شود. || آواریدن . آواره شدن و گشت و گذار کردن . (ازآنندراج ). گمراه شدن و بیراه شدن . (ناظم الاطباء).