کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آه و اشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اه
لغتنامه دهخدا
اه . [ اِ ] (صوت )در تداول عامه برای استفهام انکاریست . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
اه
لغتنامه دهخدا
اه . [ اُ ] (صوت ) کلمه ٔ تعجب است . علامت تعجب . صوتی ، نمودن تعجب را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || کلمه ٔ تألم . علامت ترس . صوتی ، نمودن اسف یا شفقت را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
اه اه
لغتنامه دهخدا
اه اه . [ اِه ْ اِه ْ ] (اِصوت ) اسم صوت سرفه . || (صوت ) کلمه ای که برای اظهار تعجب گفته شود. (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
اه اه
لغتنامه دهخدا
اه اه . [ ه ْ ] (صوت ) برای ابراز انزجار بر زبان رانند. (از یادداشت بخط مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
اشک
لغتنامه دهخدا
اشک . [ اَ ] (اِ) قطره . (برهان ) (غیاث ) (هفت قلزم ). قطره ٔ آب . (آنندراج ). هر چکه . قطره ٔ باران . (سروری ) (فرهنگ اسدی ). قطره را گویند عموماً : چنان شد ظلم در ایام او گم که اشکی در میان بحر قلزم . عطار (از جهانگیری ). || نمی که بر گیاه و به زمی...
-
شکرین
لغتنامه دهخدا
شکرین . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ](ص نسبی ) منسوب به شکر. (ناظم الاطباء). شکری . از شکر. شکرآلود. (یادداشت مؤلف ). || هر چیز شیرین . (ناظم الاطباء). شیرین . (آنندراج ) : مژگان پر ز کینت در غم فکنده دل رالبهای شکّرینت غم خوشگوار کرده . خاقانی .مانا همه...
-
باریدن
لغتنامه دهخدا
باریدن . [ دَ ] (مص ) آمدن و فروریختن باران ، برف ، تگرگ و جز آن از هوا، و از آسمان بزمین . آنچه ابر و آسمان فروریزد خواه باران باشد و یا برف و جز آن . (ناظم الاطباء). چکیدن و ریختن قطرات آب و غیره (مثل تگرگ و برف ) از ابر: در زمستان ایران باریدن بار...
-
اشک شکرین
لغتنامه دهخدا
اشک شکرین . [ اَ ک ِ ش ِ ک َ / ش ِک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک شادی . گریه ٔ شادی . (مؤیدالفضلا) (شرفنامه ٔ منیری ). اشک گلگون . (فرهنگ ضیاء) : بس اشک شکرین که فروریزم از نیازبس آه عنبرین که بعمدا برآورم . خاقانی .و رجوع به اشک شادی و اشک ط...
-
اشک در دیده شکستن
لغتنامه دهخدا
اشک دردیده شکستن . [ اَ دَ دی دَ / دِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از بند شدن اشک در دیده : رفتی و بشکست از دوری تودر دیده ام اشک در سینه ام آه .باقر کاشی از آنندراج ) (از فرهنگ ضیاء).
-
صدر
لغتنامه دهخدا
صدر. [ ص َ ] (اِخ ) میرزا صدرالدین محمد. وی یکی از شعرای فارس و از نژاد جابربن عبداﷲ انصاری است . جد اعلای او را امیر تیمور از گرجستان باصفهان برد و اولاد و احفاد او در اصفهان برتبه ٔ وزارت نایل گشتند.پدر و جد مادری صدر در آشوبی بقتل رسیدند و او در ع...
-
روباه باز
لغتنامه دهخدا
روباه باز. (نف مرکب ) کنایه است از محیل و مکار. (آنندراج ). حیله گر. نیرنگ باز. افسونگر. روبه باز : کی ز آه و اشک مظلومان دلش آید به رحم گرگ بالان دیده باشد ظالم و روباه باز. مخلص کاشی (از آنندراج ).و رجوع به روبه باز و روباه بازی شود.
-
جریده رو
لغتنامه دهخدا
جریده رو. [ ج َ دَ / دِ رَ / رُو ] (نف مرکب ) تنهارو. (آنندراج ) : وحشی ام و جریده رو کعبه ٔ عشق مقصدم بدرقه اشک و آه من قافله ٔ نیاز را.ملاوحشی (دیوان ، ص 6)
-
فوت گردیدن
لغتنامه دهخدا
فوت گردیدن . [ ف َ / فُو گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) فوت شدن . || گذشتن و از دست رفتن فرصت : فرصتی چون هست دل را کن تهی از اشک و آه وقت چون گردید فوت از گریه و زاری چه سود؟ صائب .رجوع به فوت ، فوت شدن و فوت کردن شود.
-
نحوی
لغتنامه دهخدا
نحوی . [ ن َح ْ ] (اِخ ) احمد (خواجه ...خان ) کشمیری فرخ آبادی . از پارسی گویان هند است . او راست :اگر وصف رخ و زلفش نبودی زیب عنوانهانگشتی نغز و دلکش معنی اشعار دیوانهابه بزم عاشقانش بی سروسامان نیَم نحوی که دارم همچو شمع از اشک و آه گرم دیوانها.(از...