کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهومند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهومند
لغتنامه دهخدا
آهومند. [ م َ ] (ص مرکب ) مریض . بیمار. || معیوب . ناقص . آهُمند.- مغزی آهومند ؛ دماغی مختل . مُخبط : ز پیری مغزت آهومند گشته ست ز گیتی روزگارت درگذشته ست . (ویس و رامین ).و رجوع به آهُمند شود.
-
جستوجو در متن
-
آهمند
لغتنامه دهخدا
آهمند. [ هَُ م َ ] (ص مرکب ) شاید مخفف آهومند. مقصر. گناهکار. عاصی . جانی : چو جستی کسی با کسی گفتگوی بچیزی که سوگند بودی در اوی ز پولاد سندانی اندر شتاب ببردی چو تفسیده اخگر ز تاب یکی برگ تر زآن درخت به برنهادی اَبَر دست و سندان زبرکَفَش سوختی گر بد...
-
معیب
لغتنامه دهخدا
معیب . [ م َ ] (ع ص )عیب ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عیب ناک و معیوب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آهومند. دارای عیب .مُعَیِّب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زرّ سرخ ار شدپشیمانی سپید آتش گرفت چون توان گفتن که مغشوش و معیبش یافتم . خاقانی...
-
معیوب
لغتنامه دهخدا
معیوب . [م َع ْ ] (ع ص ) عیب ناک . (آنندراج ). دارای عیب . مَعیب .(از اقرب الموارد). عیب ناک و عیب دار. (ناظم الاطباء). آهومند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : معیوب نیستی تو ولیکن مابر تو نهیم عیب ز رعنایی . ناصرخسرو.که بی اشباع سخن در تقریر آن معیوب ...
-
مند
لغتنامه دهخدا
مند. [ م َ ](پسوند) یعنی خداوند، با کلمه ٔ دیگر ترکیب کنند و تنها مستعمل نشده چون مستمند و دردمند و روزی مند و آزمند و آه مند. (فرهنگ رشیدی ). به معنی صاحب و خداوند باشد و بیشتر در آخر کلمات آید، همچو دولتمند؛ یعنی صاحب دولت و ارجمند؛ یعنی صاحب و خدا...