کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهوبره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهوبره
لغتنامه دهخدا
آهوبره . [ ب َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ آهو. آهوبچه . برّه ٔ آهو. شادن . رشا. غزال . غزاله . ظبی . ظبیه . طلا. خِشف . ریم . جدایه . خریجه . یعفور : کف یوز پرمغز آهوبره همه چنگ شاهین دل گودره . عنصری .این عجب نیست بسی کز اثر لاله و خویدگفتی آهوبره م...
-
جستوجو در متن
-
شاصر
لغتنامه دهخدا
شاصر. [ ص ِ ] (ع اِ) آهوبره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آهوبره ای که شاخ زدن تواند و گفته اند آهوبره ای که یک ماهه شده باشد و گفته اند آهو بره ای که استوار و آزموده نشده باشد و گفته اند آهو بره ای که نیرو گرفته و به جنبش در آمده باشد. (ازاقرب الموار...
-
ابز
لغتنامه دهخدا
ابز. [ اَ ] (ع مص ) برجستن آهوبره .
-
آهوبچه
لغتنامه دهخدا
آهوبچه . [ ب َ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ آهو. بره ٔ آهو. آهوبره . شادِن . رشا. و رجوع به آهوبره شود : آهوبچه کی باشد چون بچه ٔ ضیغم ؟ فرخی .- آهوبچه ٔ ماده ؛ عَزَّه .
-
عاجزی
لغتنامه دهخدا
عاجزی . [ ج ِ] (حامص ) عمل عاجز. ناتوانی . درماندگی : نهنگی که او پیل را پی کندز آهوبره عاجزی کی کند. نظامی .و رجوع به عاجز شود.
-
نخجیرسوز
لغتنامه دهخدا
نخجیرسوز. [ ن َ ] (نف مرکب ) شکاری . شکارافکن : بغلتید آن شیر نخجیرسوزچو آهوبره زیرچنگال یوز.نظامی .
-
طلو
لغتنامه دهخدا
طلو. [ طَل ْوْ ] (ع اِ) ریزه ٔ هر چیزی . (منتهی الارب ). || آهوبره که نوزاده باشد. (منتخب اللغات ).
-
ریم
لغتنامه دهخدا
ریم . (ع اِ) آهوی سپید. || آهوبره . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به رَیم شود.
-
ارشاء
لغتنامه دهخدا
ارشاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَشَاء، به معنی آهوبره که قوی گردد و با مادر برفتار آید.
-
خشیش
لغتنامه دهخدا
خشیش . [ خ ُ ش َ ] (اِ) آهوبره ٔ خرد برفتار آمده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
-
خشش
لغتنامه دهخدا
خشش . [ خ َ ش َ ] (ع اِ) آهوبره ٔ خرد بحرکت و رفتار آمده . (از منتهی الارب ).
-
عزة
لغتنامه دهخدا
عزة. [ ع َزْ زَ ] (ع اِ) اسم المرة است از مصدر عز. (از اقرب الموارد). رجوع به عز شود. || آهوبره ٔ ماده . (منتهی الارب ). بچه ٔ مادینه ٔ آهو. (از اقرب الموارد). عزانه است که بفارسی آهوبره نامند. (مخزن الادویة).
-
یعفور
لغتنامه دهخدا
یعفور. [ ی َ ] (ع اِ) آهوبره . گوزن بچه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آهوبره که اندک مایه قوت گرفته باشد. (دهار) (از مهذب الاسماء). آهوبچه ٔ میان خشف ورشا. ج ، یعافیر. (یادداشت مؤلف ). || آواز. || جنبش . || پاره ای از شب . ج ، یعافیر. ...
-
شادن
لغتنامه دهخدا
شادن . [ دِ ] (ع اِ) آهوبره ٔ مستغنی از مادر. (منتهی الارب ). آهو بره ٔ بی نیاز شده از مادر که سرون برآورده باشد. (دهار).بچه ٔ آهو. (غیاث ). آهو بره ٔ سرو برآورده . آهوبره که سروی وی برآمده باشد. ج ، شَوادِن . (مهذب الاسماء).