کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهنج
لغتنامه دهخدا
آهنج . [ هََ ] (نف مرخم ) در کلمات مرکبه چون آب آهنج و جان آهنج و دم آهنج و سکارآهنج و عالم آهنج و کفن آهنج و گوشت آهنج و معده آهنج ، به معنی آهنجنده یعنی برآورنده و برکننده و بیرون کننده و برکشنده است : آفریده مردمان مر رنج راپیشه کرده رنج جان آهنج ...
-
واژههای مشابه
-
کفن آهنج
لغتنامه دهخدا
کفن آهنج . [ ک َ ف َ هََ ] (نف مرکب ) کفن دزد و کسی که مرده را غارت کرده و جامه ای از وی رباید. (ناظم الاطباء).جیاف مختفی . (منتهی الارب ). قلاع . (یادداشت مؤلف ).
-
گوشت آهنج
لغتنامه دهخدا
گوشت آهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) قلابی را گویند که بدان گوشت از درون دیگ بیرون آرند. (برهان ). گوشت کش . (از انجمن آرا). منشال . (دهار). و رجوع به گوشت آهنگ شود. || غلیواج را نیز گفته اند که زغن باشد. (برهان ). غلیواج را نیز گویند که گوشت ربا باشد. (ان...
-
غم آهنج
لغتنامه دهخدا
غم آهنج . [ غ َ هََ ] (نف مرکب ) بیرون کننده ٔ غم . غم زدا. (از: غم + آهنج ، آهنجنده یعنی برآورنده و بیرون کننده ). رجوع به غم شود : تو همان جام غم آهنج بخواه از ترکی که ز خوبان چو مه از انجم زی انجمن است .سیدحسن غزنوی .
-
آب آهنج
لغتنامه دهخدا
آب آهنج . [ هََ ] (نف مرکب ) آب آهنگ .
-
جان آهنج
لغتنامه دهخدا
جان آهنج . [ هََ ] (نف مرکب ) جان برکننده . جان کشنده . کشنده ٔجان . برون کننده ٔ جان : آفریده مردمان مر رنج راپیشه کرده رنج جان آهنج را. رودکی .تا چو شمشیر و تیر جان آهنج هرچه زآن است بر نداری رنج . نظامی .ای دریغا که دوا در رنجتان گشت زهر و قهر جان...
-
دم آهنج
لغتنامه دهخدا
دم آهنج . [ دَ هََ ] (ص مرکب ) بادآلود و متورم .(ناظم الاطباء). || به دم کشنده . دم آهنگ . بلعنده . که چون اژدها به دم کشد و بکشد : اگر زآنکه خواهی بیابی رهاز چنگ دم آهنج نر اژدها. فردوسی .بدو گفت ای مردم بی بهاببین آن دم آهنج نر اژدها. فردوسی .که آن...
-
ریم آهنج
لغتنامه دهخدا
ریم آهنج . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریم آهنگ . بیخی است از گیاه که آن را خرغول گویند. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بیخ خرغول . (ناظم الاطبا). معرب ریم آهنگ . (انجمن آرا) (برهان ). ریم آهنگ . ریشه ٔ بارهنگ است . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ریم آهنگ و خرغول و بار...
-
مردم آهنج
لغتنامه دهخدا
مردم آهنج . [ م َدُ هََ ] (نف مرکب ) مردم کش . پایمال کننده مردمان . (ناظم الاطباء). مردگیر. مردکش . مردانداز. (آنندراج ). مردم آهنگ . مردم خور. مردم خوار. مردم اوبار : سپه را برآراست خاور خدیودر اندیشه زان مردم آهنج دیو. نظامی .|| (اِ مرکب ) سلاحی ا...
-
جستوجو در متن
-
مردم آهنگ
لغتنامه دهخدا
مردم آهنگ . [ م َ دُ هََ ] (نف مرکب ) مردم کش . مردم آهنج . رجوع به مردم آهنج شود. || (اِ مرکب ) سلاح کجی است مانند چوگان که آن را مردگیر هم گویند و معرب آن مردم آهنج است . (از برهان قاطع). رجوع به مردآهنگ و مردم آهنج شود.
-
گوشت آهنگ
لغتنامه دهخدا
گوشت آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) بر وزن و معنی گوشت آهنج است که قلاب گوشت از دیگ برآوردن باشد. (برهان ). و رجوع به گوشت آهنج شود. || غلیواج . (برهان ) (آنندراج ). گوشت ربا. و رجوع به گوشت آهنج شود.
-
ریم آهنگ
لغتنامه دهخدا
ریم آهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) ریم آهنج . بیخ خرغول . (ناظم الاطباء). بر وزن و معنی ریم آهنج است که بیخ خرغول باشد و آن چرک ریم زخم را پاک سازند و ریم آهنج معرب آن است . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به خرغول و ریم آهنج و بارهنگ شود. || آنچه که بدان چیزی ...
-
دم آهنگ
لغتنامه دهخدا
دم آهنگ . [ دَ هََ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنکه بسختی نفس می کشد. (ناظم الاطباء). دم آهنج . رجوع به دم آهنج شود.