کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنیدرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دودخان
لغتنامه دهخدا
دودخان . (اِ مرکب ) سوراخی در قشر زمین که از آن بخار و گازهایی از قبیل انیدرید کربونیک خارج شود. (دایرة المعارف فارسی ).
-
اسپارکلت
لغتنامه دهخدا
اسپارکلت . [ اِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) آمپولی فلزی حاوی انیدرید کاربنیک مایع، که برای ساختن همه ٔ انواع مشروبات گازدار بکار است .
-
کوارتز
لغتنامه دهخدا
کوارتز. (فرانسوی ، اِ) ماده ای است به فرمول sio2 که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن 7 است ) و بر روی شیشه خط می اندازد. وزن مخصوصش 2/65 است و در حقیقت یک سیلیس (انیدرید سیلیسیک ) خالص است که در دستگاه رومبوادریک متبلور می شود و شکل متداول آن منش...
-
گاز کربنیک
لغتنامه دهخدا
گاز کربنیک . [ ک َ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) به انیدرید کربنیک (Co2) اطلاق میشود که از ترکیب کربُن با اکسیژن بدست می آید گاز کربنیک بر اثر احتراق زغال ، تخمیر مایعات ، تنفس حیوانات و نباتات و غیره بدست می آید. گاز مزبور گازی است بی رنگ ، بی بو، دارا...
-
کربن گیری
لغتنامه دهخدا
کربن گیری . [ ک َ ب ُ ] (حامص مرکب ) فوتوسنتز عملی است که رستنی های سبز در برابر نور انجام می دهند به این طریق که انیدرید کربنیک را می گیرند و اکسیژن پس می دهند. و نتیجه اش تأمین مواد غذائی مورد نیاز گیاه و ساختن ذخائرمختلفه ٔ گیاهی در اندامهای مختل...
-
فتوسنتز
لغتنامه دهخدا
فتوسنتز. [ ف ُ ت ُ س َ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) کربن گیری . نورساخت ، و این مخصوص رستنی های سبز است . رستنی های سبز علاوه بر تنفس در مقابل نور عملی مخالف انجام میدهند، یعنی انیدرید کربنیک میگیرند واکسیژن خارج میکنند. در تاریکی رستنی های سبز فقط تنفس میکن...
-
کربن
لغتنامه دهخدا
کربن . [ ک َ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) یکی از عناصر شیمیایی است که به طور فراوان در اکثر ترکیبات آلی و معدنی وجود دارد و خالص هم در طبیعت یافت می شود. جزء اعظم ترکیب چوب و زغال سنگ و نفت از کربن است و قسمت اعظم بدن موجودات زنده ازترکیبات کربنی است . علامت...
-
کلس
لغتنامه دهخدا
کلس . [ ک ِ ] (معرب ، اِ) آهک . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). به عربی آهک را گویند. (برهان ). آهک سفید. (غیاث ). آهک زنده . حجر مشوی . حجاره ٔ مشویه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصطلاح علم شیمی ، آهک زنده را گویند که عبارت است از ...
-
مرگ موش
لغتنامه دهخدا
مرگ موش . [ م َ گ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است مانند زاج زرد و به عربی رهج الفار و سم الفار و تراب الهالک خوانند. (برهان ). ترجمه ٔ سم الفار که دوائی است کشنده ٔ موش . (آنندراج ). چون نمک بی مزه سنگی است که زهر است ویژه ٔ موش را. داروی موش ....
-
منیزیم
لغتنامه دهخدا
منیزیم . [ م َن ْ ی َ ی ُ] (فرانسوی ، اِ) عنصری است با علامت اختصاری Mg و جرم اتمی 24/312 و عدد اتمی 12. فلزی است سبک با جلای نقره ای به سنگینی ویژه ٔ 1/74 و نقطه ٔ ذوب 651 درجه ٔ صدبخشی (سانتی گراد). در هوا به آسانی جلای خود را از دست می دهد و کدر م...
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) (از لاتینی ِاَسیدوس ، ترش ) (اصطلاح شیمی ) حاصل ترکیب جسم مفردی را با ئیدرژن اسید نامند. و این مرکب دارای طعمی گزنده و اغلب ترش است و رنگ کبود و تورنِسُل را سرخ گرداند. اینک به شرح بعض اسیدها می پردازیم :- اسید ازتیک یا اس...
-
گاز
لغتنامه دهخدا
گاز. (فرانسوی ، اِ) بخار. دم . جسمی هوایی که حجم و شکل معینی ندارد. صفت ممیزه ٔ آن خاصیت انبساط دائمی است . اگر به مایعی گرما بدهیم بتدریج انرژی و دامنه ٔ حرکت ذرات آن افزایش میباید. اگر انرژی بیش از میزان تأثیر نیروی ربایش ذرات مجاور باشد ملکولها م...
-
الکل اتیلیک
لغتنامه دهخدا
الکل اتیلیک . [ اَ ک ُ اِ ] (ترکیب وصفی ) یا الکل معمولی از اقسام الکل است که در همه ٔ نوشابه های خمری ، شراب وعرق و امثال آن وجود دارد. و آنرا الکل سفید نیز میگویند. دکتر پریمن در شیمی مختصر آلی (صص 201 - 205)آرد: الکل اتیلیک از اتان مشتق میشود و آن...
-
تخمیر
لغتنامه دهخدا
تخمیر. [ ت َ ] (ع مص ) پوشانیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پوشانیدن روی . (اقرب الموارد) (المنجد). || مایه کردن در خمیر و گذاشتن آرد و گل ومانند آن را تا خمیر شود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مایه کردن در خمیر. (از المنجد...
-
تب
لغتنامه دهخدا
تب . [ ت َ ] (اِ) در اوستا «تفنو» ، خونساری «ته » ، دزفولی «تو» ، طبری «تو» ، گیلکی «تب » ، فریزندی «تو» ، یرنی «تئو» ، نطنزی «تو» ، سمنانی و لاسگردی «تو» ، سنگسری «تو» ، سرخه ای «تو» ، شهمیرزادی «تب » . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گرمی ، این لف...