کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنکش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آنکش
لغتنامه دهخدا
آنکش . [ ک ِ ] (ضمیر + حرف ربط + ضمیر) مخفف آنکه اَش . آنکه او را : هر آن شمعی که ایزد برفروزدهر آنکش پف کند سبلت بسوزد.ابوشکور (از تحفه ٔ اوبهی ).
-
واژههای همآوا
-
عنکش
لغتنامه دهخدا
عنکش . [ ع َ ک َ ] (ع ص ) مردی که پروای روغن نامالیدن و آرایش ناکردن ندارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که اهمیت ندهد به اینکه روغن نمالد و آرایش نکند. (از اقرب الموارد). || (اِخ ) نام مردی است . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
کام خواهی
لغتنامه دهخدا
کام خواهی . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) التماس و درخواست و استدعا. (ناظم الاطباء). مراد و آرزو خواستن . طلبیدن مراد. کام خواستن : هر آنکش عنایت بوداز خدای همه کام خواهیش آید بجای .فردوسی .
-
فنا شدن
لغتنامه دهخدا
فنا شدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از میان رفتن . فانی شدن : بنگر نبات مرده که چون زنده شد به تخم آنکش نبود تخم چگونه فنا شده ست ؟ ناصرخسرو.تا چون به قیل و قال مقالات مختلف از عمر چند سال میانْشان فنا شدم .ناصرخسرو.
-
پوشی
لغتنامه دهخدا
پوشی . (اِ) جامه ای که از آن عمامه و شال کمر میکرده اند : قاری ، مصنفات تو بر پوشی و برک هر جا رفوگران هنرور نوشته اند. نظام قاری (دیوان البسه ).دارم بسی ز ریشه ٔ پوشی خیالهایابم ز عقد طره ٔ دستار حالها. نظام قاری (دیوان البسه ).این سرکشی که در سر پو...
-
گرداندن
لغتنامه دهخدا
گرداندن . [ گ َ دَ ] (مص ) تغییر دادن . عوض کردن . دگرگون کردن : وین که بگرداند هزمان همی بلبل نونو بشگفتی نواش . ناصرخسرو.بدان کاین مال ما و حال این چرخ نگرداندجز آنکش چرخ چاکر. ناصرخسرو.سیمرغ گفت : به خدا ایمان آرم ، اما آنچه بنده تواند کرد و قضا ب...
-
نزار
لغتنامه دهخدا
نزار. [ ن ِ ] (ص ) پهلوی : نیزار (ضعیف ، محتاج )، در اراک : نزر (ضعیف ، ناتوان ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). لاغر. (برهان قاطع) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (از رشیدی ) (غیاث اللغات ). ضعیف . (برهان قاطع) (آنندر...
-
ابوشکور
لغتنامه دهخدا
ابوشکور. [ اَ ش َ ] (اِخ ) بلخی . یکی از اجله ٔ شعرای باستانی ایران . در تذکره ها ازتاریخ حیات او جز نام و موطن و از شعر وی غیر از بیتی چند در تذاکر و متفرقاتی در کتب لغت که همگی بر کمال قدرت طبع و جودت و صفای قریحت او دلیل کند بر جای نیست . ابوشکور ...
-
راندن
لغتنامه دهخدا
راندن . [ دَ ] (مص ) دور کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). طرد کردن . دور داشتن از نزد خود. رد کردن . بدر کردن . بیرون کردن و خارج کردن . (ناظم الاطباء). اخراج کردن . دور کردن کسی را از جایی . (...
-
بر
لغتنامه دهخدا
بر. [ ب َ ] (حروف اضافه ، اِ) بلندی . (ناظم الاطباء). بالا. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ). بالای . زبر. روی . سر. (ناظم الاطباء). مقابل فرود. مقابل پایین . (برهان ). مقابل زیر. بر برای استعلاست و بر زبر و بر بالای و بر روی و امثال آن غلط نباشد و قد...