کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنقدر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کبوترقیمت
لغتنامه دهخدا
کبوترقیمت . [ک َ ت َ م َ ] (ص مرکب ) ارزان قیمت . کم بها : من کبوترقیمتم بر پای دارم سر بهاآنقدر زری که سوی آشیان آورده ام .خاقانی .
-
کاه انبار
لغتنامه دهخدا
کاه انبار. [ اَم ْ ] (اِ مرکب ) انبار کاه . کاهدان .- کاه از تو نیست کاه انبار از تست ؛ آنقدر مخور که زیان کندت . (یادداشت مؤلف ).
-
وانوشتن
لغتنامه دهخدا
وانوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره نوشتن . مکرر نوشتن : آنقدر نوشت و وانوشت تا خوشنویس شد. (یادداشت مرحوم دهخدا). || استنساخ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
آلاوه
لغتنامه دهخدا
آلاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) آلاو. اَلَو : ز چشمان آنقدر اخگر ببارم که گیتی سربسر آلاوه گیرد. باباطاهر.|| دیگدان . جائی که در آن آتش روشن کنند. (برهان ).
-
دلاح
لغتنامه دهخدا
دلاح . [ دَ ] (ع اِ) شیر که آب آن آنقدر افزون شده باشد که ناخالص بودن آن آشکار شود. (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از ذیل اقرب الموارد).
-
عروط
لغتنامه دهخدا
عروط. [ ع َ ] (ع ص ) ناقه ای که به خوردن درخت دندان ریخته باشد. (منتهی الارب ). ماده شتری که آنقدر درخت بخورد تا دندانهای او از بین برود. (اقرب الموارد). ج ، عُرُط. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
زملة
لغتنامه دهخدا
زملة. [ زِ ل َ ] (ع اِ) خرمابنان دراز و درهم پیچیده و خرمابنان ریزه ٔ انبوه و نهال خرما آنقدر که دست بدان نرسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
پیل بار
لغتنامه دهخدا
پیل بار. (اِ مرکب ) پیلوار. بار یک پیل . آن مقدار که یک پیل تواند حمل کرد. کنایه از بسیار بسیار، معنی ترکیبی آن آنقدر بارکه آنرا پیل بردارد از عالم خروار و شتربار. (آنندراج ) : در پیلبار از تو مقصود نیست که پیل تو چون پیل محمود نیست .نظامی .
-
تأرض
لغتنامه دهخدا
تأرض . [ ت َ ءَرْ رُ ] (ع مص ) متصدی و متعرض کسی شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || لازم گرفتن زمین را. || درنگی کردن . || آنقدر مالیدن گیاه که ممکن شودبریدن آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تربیض
لغتنامه دهخدا
تربیض . [ ت َ ] (ع مص ) جای دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برقرار کردن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || آنقدر آب در مشک کردن که قعر آن را بپوشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد).
-
ترس خوردن
لغتنامه دهخدا
ترس خوردن . [ ت َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) بیم داشتن . هراسان شدن . ترسان بودن : سپهدار بد آنقدر ترس خوردکه پیش از عنان تافتن جان سپرد.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
قعدة
لغتنامه دهخدا
قعدة. [ ق ِ دَ ] (ع اِ) نوعی از نشست . || آنقدر از جای که قاعد گرفته باشد آن را. || فرزند پسین ، للذکر و الاثنی و الجمع. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- ذوالقِعْدة ؛ لغتی است در ذوالقَعْدة. (اقرب الموارد). رجوع به ذوالقعدة شود.
-
قفاگاه
لغتنامه دهخدا
قفاگاه . [ ق َ ] (اِ مرکب ) آنقدر موضع از پس سر که قفا در آن واقع شود. (آنندراج ) : پشت چو کیمخت سزای درفش چرم قفاگاه سزاوار کفش .میرخسرو (در تعریف مغولان ، از آنندراج ).
-
فضیخ
لغتنامه دهخدا
فضیخ . [ ف َ ] (ع اِ) دوشاب انگور. || شرابی که از عصاره ٔ غوره ٔ خام سازند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شیربسیار آب آمیخته . (منتهی الارب ). شیری که آنقدر بر آن آب ریخته باشند که رقیق شود. (از اقرب الموارد).
-
لطف اﷲ حکیم
لغتنامه دهخدا
لطف اﷲ حکیم . [ ل ُ فُل ْ لا هَِ ح َ ] (اِخ ) متخلص به لطف . در فن طبابت ماهر بود و این بیت او راست :آنقدر محو تماشای جمالش گردیم که خود از خاطر خود نیز فراموش شویم .(قاموس الاعلام ترکی ).