کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنغوزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
انغوزه
لغتنامه دهخدا
انغوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) دارویی بدبوو دافع تشنج و عبارت است از صمغ درخت انگدان که به تازی حلتیث منتن گویند. (ناظم الاطباء). صمغ بدبویی که از یک نوع کما حاصل می شود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 235). صمغی است که از گیاه انگدان گیرند و به آن صمغ انجدان ن...
-
واژههای همآوا
-
انغوزه
لغتنامه دهخدا
انغوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) دارویی بدبوو دافع تشنج و عبارت است از صمغ درخت انگدان که به تازی حلتیث منتن گویند. (ناظم الاطباء). صمغ بدبویی که از یک نوع کما حاصل می شود. (گیاه شناسی گل گلاب ص 235). صمغی است که از گیاه انگدان گیرند و به آن صمغ انجدان ن...
-
انقوزه
لغتنامه دهخدا
انقوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) حلتیت . منتن . انگدان منتن . (یادداشت مؤلف ). انغوزه . مثل :- انقوزه در قند خورانیدن ؛ بصورت و ظاهری نیک ، کسی را زیان و آسیبی رسانیدن : ز شیرین کاری شیرین دلبندفراوان خورده بود انقوزه در قند. امیرخسرو (از امثال و حکم د...
-
جستوجو در متن
-
انگوژد
لغتنامه دهخدا
انگوژد. [ اَ ژَ ](اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به انغوزه شود.
-
انگوژه
لغتنامه دهخدا
انگوژه . [ اَ ژَ / ژِ ](اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به انغوزه شود.
-
عودالدرقة
لغتنامه دهخدا
عودالدرقة. [ دُدْ دَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) محروث است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویة). ریشه ٔ گیاه انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به محروث و انغوزه شود.
-
انگشت گنده
لغتنامه دهخدا
انگشت گنده . [ اَ گ ِ گ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) صمغ درخت انگدان . حلتیت . صمغالحروت . (از برهان قاطع). انغوزه . (ناظم الاطباء). و رجوع به انغوزه و انگژه شود.
-
وشه
لغتنامه دهخدا
وشه . [ وَ ش َ / ش ِ ] (اِ) اشه . اشق . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انغوزه . || یک نوع دارویی دیگر. (ناظم الاطباء).
-
انگشتک
لغتنامه دهخدا
انگشتک . [ اَ گ ِ ت َ ] (اِ) صمغ درخت انگدان را گویند و بعربی حلتیت خوانند. (برهان قاطع). انغوزه . (ناظم الاطباء).
-
ران
لغتنامه دهخدا
ران . (اِ) درخت انغزه . (آنندراج ) (انجمن آرا). درخت انگوزه . (برهان ) (لغت محلی شوشتر). درخت انغوزه . (ناظم الاطباء). درخت انگوژه . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ رشیدی ). انگوزه که حلتیت (حلتیث ) باشد. (ازبرهان ) (لغت محلی شوشتر). انغوزه . (ناظم الاطباء...
-
راوماده
لغتنامه دهخدا
راوماده . [ دَ / دِ ] (اِ) انگوزه را گویند که بعربی حلتیت خوانند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ). انگژد. (از شعوری ج 2 ورق 14). انغوزه و حلتیث منتن . (ناظم الاطباء). در برهان بمعنی انغوزه نوشته ، آن خطاست و تحقیقش رادباده است نه راوماده . (از آنندراج...
-
انقوزه
لغتنامه دهخدا
انقوزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) حلتیت . منتن . انگدان منتن . (یادداشت مؤلف ). انغوزه . مثل :- انقوزه در قند خورانیدن ؛ بصورت و ظاهری نیک ، کسی را زیان و آسیبی رسانیدن : ز شیرین کاری شیرین دلبندفراوان خورده بود انقوزه در قند. امیرخسرو (از امثال و حکم د...
-
انگوزه
لغتنامه دهخدا
انگوزه . [ اَ زَ / زِ ](اِ) انغوزه . (ناظم الاطباء). رجوع به انغوزه شود.- انگوزه در قند خوردن ؛ کنایه از بازی و فریب خوردن . (آنندراج ) : ز شیرین کاری شیرین دلبندفراوان خورده بود انگوزه در قند.خسرو (از آنندراج ).