کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آنسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آنسه
لغتنامه دهخدا
آنسه . [ ن ِ س َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث آنِس . زنی نیکوحدیث . طیّبةالنفس . ج ، اَوانِس . || در تداول عربی امروز، به معنی دخترخانم ، بانوچه بکار است .
-
انسة
لغتنامه دهخدا
انسة. [ اَ ن َ س َ ] (ع مص ) اَنَس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به انس (مص ) شود. || (اِمص ) بی پژمانی و الفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
عنثة
لغتنامه دهخدا
عنثة. [ ع ُ ث َ / ع َ ث َ / ع ِث َ ] (ع اِ) گیاه خَلی ̍ یا نصی خشک ، خصوصاً چون کهنه گردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). عنثوة. رجوع به عنثوة شود.
-
انسة
لغتنامه دهخدا
انسة. [ اَ ن َ س َ ] (ع مص ) اَنَس . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به انس (مص ) شود. || (اِمص ) بی پژمانی و الفت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
آنسات
لغتنامه دهخدا
آنسات . [ ن ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آنِسه .
-
کامل
لغتنامه دهخدا
کامل . [ م ِ ] (اِخ ) ابن فتح بن ثابت بن شاپورمکنی بابوتمام و ملقب به ضریر ازمردم بادر است در بغداد سکونت کرد. مردی ادیب و فاضل و با ذکاوت بود، در فنون مختلف علم ممارست داشت . حافظ شعر و اخبار بسیار بود. وی در دین خویش متهم بود و از ابوالفتح علی بن ع...
-
جاریة
لغتنامه دهخدا
جاریة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث جاری . روان . رایجه . ساریه . نابعه . رونده . گذران . شونده . || کشتی . سفینه . ناو. (منتهی الارب ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || ماری که از نوع افعی باشد. (اقرب الموارد). || نعمت خدا. (منتهی الارب ). || دختر خرد. (منت...
-
ذبیانی
لغتنامه دهخدا
ذبیانی . [ ذُب ْ ] (اِخ ) یا نابغه ٔ ذبیانی . زیادبن معاویةبن ضباب الذبیانی الغطفانی المضری . مکنی به أبی أمامة. شاعری است جاهلی از طبقه ٔ اولی از بطن ذبیان از مردم حجاز. ویرا ببازار عکاظ قبه ای از پوست سرخ می افراشتند و شعراء عصر مانند اعشی و حسان...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن حسین بن یحیی بن سعید ملقب به بدیعالزمان همدانی و مکنی به ابوالفضل . یاقوت در معجم الادباء(چ مارگلیوث ج 1 ص 94 ببعد) آرد: ابوشجاع شیرویه بن شهردار در تاریخ همدان آورده است که احمدبن حسین بن یحیی بن سعیدبن بشر ابوالفضل ملقب ...