کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمینا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خرامین
لغتنامه دهخدا
خرامین . [ خ َ ] (اِ) نوعی از علف باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) : بماندم اینجا بیچاره راه گم کرده نه آب با من یک شربه ناخر امینا.بهرامی (از لغت فرس اسدی ).
-
سواد کردن
لغتنامه دهخدا
سواد کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نوشتن و از روی مکتوب و نوشته ٔ اصلی نوشتن .(ناظم الاطباء). نقل نوشتن از قباله و رقم و حکم و جز آن و گویند این رقم را سواد کنید. (از آنندراج ). مبیضه کردن . نسخه برداشتن . استنساخ کردن : اخلاق تو سواد همی کرد آسما...
-
کاظم کاشی
لغتنامه دهخدا
کاظم کاشی . [ ظِ م ِ ] (اِخ ) (میرزا...) ابن امینا از شعرای ایران و از اهالی کاشان بود، و به هندوستان کوچ کرد در زمره ٔ منشیان عالمگیر پادشاه درآمد و تاریخ سلاله ٔ وی را برشته ٔ نظم درآورد وی پس از شروع بنای اطناب و تطویل را گذارد چنانکه شاه را ملول ...
-
تجنیس مرکب
لغتنامه دهخدا
تجنیس مرکب . [ ت َ س ِ م ُ رَک ْک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) چنان بود که دو لفظ متجانس یکی یا هر دو مرکب بود و این دو نوع است ، یکی آنکه در لفظ و خط متشابه باشند و دیگر آنکه در لفظ متشابه و در خط مختلف ، این بازپسین را علی الخصوص تجنیس مفروق خوانند،...
-
نصیحت
لغتنامه دهخدا
نصیحت . [ن َ ح َ ] (از ع ، اِ) پند. اندرز. وعظ. موعظه . (ناظم الاطباء). پند بی آمیغ. موعظت . خیرخواهی . نکوخواهی . (یادداشت مؤلف ). نصیحة : آنچه به وقت وفات پدر ما امیر ماضی رحمةاﷲ علیه کرد و نمود از شفقت و نصیحت ها که واجب داشت نوخاستگان . (از تاری...
-
ابوعبیدة
لغتنامه دهخدا
ابوعبیدة. [ اَ ع ُ ب َ دَ ] (اِخ ) معمربن مثنی التیمی بالولاء، تیم قریش لاتیم الرباب . نحوی فارسی بصری الملقب به سبخت و بعضی او را مولی بنی عبیداﷲبن معمر التیمی گفته اند. ابن الندیم از ابی العیناء و او از مردی روایت کند که ابوعبیده را گفتند تو همه ٔ ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیبان است . و چنانکه مرزبانی از مشایخ خویش آورده ، مولد ثعلب به سال 200 هَ .ق . و وفات او سیز...