کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمیغی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آمیغی
لغتنامه دهخدا
آمیغی . (ص نسبی ) مرکب ، مقابل بسیط. || مزجی . || حقیقی ، مقابل مجازی . (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
زیرک آمیغی
لغتنامه دهخدا
زیرک آمیغی . [ رَ ] (ص مرکب ) یعنی حکیم حقیقی و مراد از حضرت یزدان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). خردمند حقیقی و براستی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
محوضت
لغتنامه دهخدا
محوضت .[ م ُ ض َ ] (ع اِمص ) محوضة. صراحت . بی آمیغی . خلوص .
-
صراحة
لغتنامه دهخدا
صراحة. [ ص َ ح َ ] (ع اِمص ) خلوص و بی آمیختگی چیزی . (منتهی الارب ). بی آمیغی . روشنی . آشکاری . || (مص ) ویژه شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). خالص شدن . || خالص و بی آمیغ گردیدن نسب کسی . (منتهی الارب ). مقابل کنایت .
-
خلوص
لغتنامه دهخدا
خلوص . [ خ ُ ] (ع اِ) دردی و ثفل که در تک خلاصه ٔ روغن نشیند. (منتهی الارب ) (از لسان العرب ). || (اِمص ) بی آمیغی . صافی . پاکی . (یادداشت به خط مؤلف ).- خلوص ارادت ؛ پاکی ارادت . بی آمیغی ارادت .- خلوص اعتقاد ؛ پاکی اعتقاد : حال هر دو... در خلوص ...
-
مزجی
لغتنامه دهخدا
مزجی . [ م َ جی ی / ی ] (ع ص نسبی ) آمیغی .- ترکیب مزجی ؛ آن است که دو کلمه را که هریک معنی جداگانه دارند با یکدیگر ترکیب کنند و نام یک شخص نهند چون «معدی کرب » که هر دو کلمه نام یک شخص است و هرجزء دلالت بر معنی مستقلی ندارد. بخلاف ترکیب اسنادی .
-
بحوتة
لغتنامه دهخدا
بحوتة. [ ب ُ ت َ ] (ع مص ) ویژه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). ساده و بی آمیغ گردیدن . (از ناظم الاطباء). سادگی . بی آمیغی . صرفی . محضی . خلوص . نابی . (یادداشت مؤلف ). از ماده ٔ بحت است بمعنی ساده و بی آمیغ گردیدن . (از آنندراج ). محض و صرف و ویژه شد...
-
صفو
لغتنامه دهخدا
صفو. [ ص َف ْوْ ] (ع مص ) صافی و بی ابر گردیدن هوا. (منتهی الارب ). صافی شدن . (مصادر زوزنی ). || بسیارشیر گردیدن ناقه . (منتهی الارب ). || گرفتن خلاصه ٔ دیگ را. (منتهی الارب ). || (اِمص ) روشنی . (منتهی الارب ). نابی . ویژگی . بی آمیغی . خلاف کدر. |...
-
صفوة
لغتنامه دهخدا
صفوة. [ ص َ / ص ُ / ص ِ وَ ] (ع اِ) خالص و برگزیده ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). برگزیده و آنچه صاف باشد از تیرگی و غش . (غیاث اللغات ). خالص . (مهذب الاسماء). || (اِمص ) برگزیدگی . (غیاث اللغات ). بی آمیغی . پاکی . ویژگی . نابی . بی غشی . خ...
-
سادگی
لغتنامه دهخدا
سادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) ساده بودن . عاری بودن از نقش و نگار. بی نقشی . || بی آرایشی .بی زیوری . بی زینتی . || آسانی . مقابل دشواری . || خلوص . بی آمیغی . بساطت . || همواری . صافی . || همواری سخت . لغزانی . لغزندگی : بعد از آن برفتیم و بدان زمین [...
-
پاکی
لغتنامه دهخدا
پاکی . (حامص ) طهارت . (برهان ). طُهر. طیب . پاکیزگی . مقابل پلیدی . || قُدس : نخست از جهان آفرین کرد یادخداوند خوبی و پاکی و داد. فردوسی . || بی غشی . صفا. (برهان ). صفوت . ویژگی .بی آمیغی . خلوص : ببزرگی چو سپهر است و بپاکی چو هوابسخاوت چو برادر بد...
-
آونگ
لغتنامه دهخدا
آونگ . [ وَ ] (اِ) رشته ای که انگور و دیگر میوه بندند و آویزند (فرهنگ اسدی ، خطی )، و این کار برای تازه ماندن و گنده نشدن میوه است به زمستان . معلاق . آوند. بند : چون برگ لاله بودم [ من ] واکنون چون سیب پژمریده بر آونگم .رودکی .دختر رز که تو بر طارم ...
-
خ
لغتنامه دهخدا
خ . (حرف ) حرف نهم است ازالفبای فارسی و هفتم از الفبای عربی و بیست و چهارم از الفبای ابجد و نام آن خاء است و در حساب جُمَّل ششصد بود و در حساب ترتیبی فارسی نماینده ٔ عدد نه و در حساب ترتیبی عربی نماینده ٔ هفت است . و آن از حروف روادف و از حروف خاکی ا...