کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمیزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آمیزنده
لغتنامه دهخدا
آمیزنده . [ زَ دَ / دِ ] (نف ) آنکه آمیزد. || خلط. خالط. لابک . خوش معاشرت . خواهان معاشرت . آمیزگار : و مردمانیند [ خلخیان ] بمردم نزدیک و خوش خو و آمیزنده . (حدودالعالم ). ولوالح شهری است خرّم ... با آب روان و مردمان آمیزنده . (حدودالعالم ). و [ چگ...
-
جستوجو در متن
-
درآمیزنده
لغتنامه دهخدا
درآمیزنده . [ دَ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آمیزنده : هراجة؛ گروه درآمیزنده . (منتهی الارب ). رجوع به آمیزنده شود.
-
مازج
لغتنامه دهخدا
مازج . [ زِ ] (ع ص ) آمیزنده . (آنندراج ). آمیزنده و مخلوط کننده . (ناظم الاطباء).
-
ممتلح
لغتنامه دهخدا
ممتلح . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) دروغ با راستی و حق آمیزنده . (از منتهی الارب ). آمیزنده ٔ دروغ با راستی و صداقت . (ناظم الاطباء). رجوع به امتلاح شود.
-
ثامج
لغتنامه دهخدا
ثامج . [ م ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثمج . آمیزنده .
-
مبغبغ
لغتنامه دهخدا
مبغبغ. [ م ُ ب َ ب ِ ] (ع ص ) آمیزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آمیزنده در سخن . و جز آن . (ناظم الاطباء). || شتاب زده سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتابنده در رفتار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
خلطة
لغتنامه دهخدا
خلطة. [ خ ِ طَ ] (ع اِ) عشرت . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ). || (ص ) آمیزنده با مردم . (منتهی الارب ). یقال : امراة خلطة؛ زن آمیزنده با مردم .
-
نیک طبع
لغتنامه دهخدا
نیک طبع. [ طَ ] (ص مرکب ) خوش خوی . نیک خو : چگلیان ... مردمانی نیک طبعاند و آمیزنده و مهربان . (حدود العالم ).
-
فرسانه
لغتنامه دهخدا
فرسانه . [ ف َ ن َ ] (اِخ ) شهری است خرم [ به ناحیت غرب ] و مردمانی اند آمیزنده و با خواسته ٔ بسیار و این شهر به قیروان نزدیک است . (حدود العالم ).
-
لباس
لغتنامه دهخدا
لباس . [ ل َب ْ با ] (ع ص ) مرد نیک نهان دارنده مکر و عیب را. || آمیزنده . || مرد بسیارلباس . (منتهی الارب ).
-
متحایص
لغتنامه دهخدا
متحایص . [ م ُ ت َ ی ِ ] (ع ص ) آمیزنده و سرشته کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
مبکل
لغتنامه دهخدا
مبکل . [ م ُ ب َک ْ ک ِ ] (ع ص ) آمیزنده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
خالط
لغتنامه دهخدا
خالط. [ ل ِ ] (ع ص ) آمیزنده . رجوع به خلط شود. || شیر بوی گرفته . (مهذب السماء).
-
خلوط
لغتنامه دهخدا
خلوط. [ خ َ ] (ع ص ) مخلوطکننده . آمیزنده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || (اِمص ) امتزاج . (منتهی الارب ).