کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمیخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آمیخته
لغتنامه دهخدا
آمیخته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) جامه ای که جولایان پوشند.
-
آمیخته
لغتنامه دهخدا
آمیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) درهم کرده . مخلوط. ممزوج . مشوب . مختلط. ملبوک . آگسته . مدوف : طلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیون . رودکی .- آمیخته تر بودن باکسی یا چیزی ؛ سازگارتر، مألوف تر، مأنوس تر بودن با آن : ای رفیقان سخ...
-
واژههای مشابه
-
آب آمیخته
لغتنامه دهخدا
آب آمیخته . [ ب ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آب مضاف : و عقرب را آب آمیخته و سخت رو. (التفهیم ).
-
درهم آمیخته
لغتنامه دهخدا
درهم آمیخته . [ دَهََ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مخلوط. ممزوج . لَجلَج : غاغة، غوغاء؛ مردم بسیار درهم آمیخته . (منتهی الارب ).
-
بهم آمیخته
لغتنامه دهخدا
بهم آمیخته . [ ب ِهََ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مخلوط. درهم شده . (فرهنگ فارسی معین ). درهم و مخلوط و مختلط. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
لبیکة
لغتنامه دهخدا
لبیکة. [ ل َ ک َ ] (ع ص ، اِ)بز با هم آمیخته . || گوسپندان آمیخته با گوسپندان دیگر. || گروه مردم و جز آن . || پنیر با پِسْت آمیخته . || خرما با روغن آمیخته . (منتهی الارب ). || آن طعام که از مسکه و روغن و دوشاب سازند. (مهذب الاسماء).
-
گمیژه
لغتنامه دهخدا
گمیژه . [ گ ِ ژَ / ژِ ] (اِ) چیزی که با هم مخلوط و آمیخته باشد. (آنندراج ). آمیخته بهم . (ناظم الاطباء).
-
سجر
لغتنامه دهخدا
سجر. [ س َ ج َ ] (ع اِ) سپیدی بسرخی آمیخته . (منتهی الارب ). سرخی که به سپیدی جسم آمیخته باشد. (اقرب الموارد).
-
شیرکاکائو
لغتنامه دهخدا
شیرکاکائو. [ ءُ ] (اِ مرکب ) شیر آمیخته با کاکائو.کاکائوی دم کرده ٔ آمیخته با شیر. (یادداشت مؤلف ).
-
سماد
لغتنامه دهخدا
سماد. [ س َ ] (ع اِ) سرگین بخاکستر آمیخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خاکستر سرگین آمیخته . (مهذب الاسماء).
-
نامیخته
لغتنامه دهخدا
نامیخته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) نیامیخته . خالص . غیرمخلوط. ناآمیخته . مقابل آمیخته . رجوع به آمیخته شود. || مقابل میخته . رجوع به میخته شود.
-
لوقة
لغتنامه دهخدا
لوقة. [ ق َ ] (ع اِ) پاره ٔ مسکه . مسکه . || مسکه ٔ با خرمای تر آمیخته . || روغن با خرمای تر آمیخته . (منتهی الارب ). || روغن تازه .
-
مبوش
لغتنامه دهخدا
مبوش . [ م ُ ب َوْ وِ ] (ع ص ) درهم آمیخته . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). در هم آمیخته شده و مخلوط شده . (ناظم الاطباء).