کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمرزگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آمرزگار
لغتنامه دهخدا
آمرزگار. [ م ُ ] (ص مرکب ) آمرزشکار. آمرزنده . غافر. غفور. غفار. عَفُوّ. حسن التجاوز. کریم الصفح . جمیل الصفح . رحیم . راحم . بخشاینده : گناه من ار نامدی در شمارتو را نام کی بودی آمرزگار؟نظامی .
-
جستوجو در متن
-
آمرزشکار
لغتنامه دهخدا
آمرزشکار. [ م ُ زِ ] (ص مرکب ) آمرزگار. آمرزنده . غافر. عَفُوّ. غفور. غفّار.
-
عیار کردن
لغتنامه دهخدا
عیار کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) وزن کردن . عیارگرفتن . رجوع به عیار و عیار گرفتن شود : من اینجا کنم نقد خود را عیارخود آنجا بیامرزد آمرزگار.میرخسرو (از آنندراج ).
-
صفاح
لغتنامه دهخدا
صفاح . [ ص َف ْ فا ] (ع ص ) صیغه ٔ مبالغه از صفح . غفار. صفوح . عفوّ. درگذرنده ٔ گناه . بخشنده ٔ جرم . آمرزگار.
-
غفار
لغتنامه دهخدا
غفار. [ غ َف ْ فا ] (ع ص ) نیک آمرزگار. از صفات خدای تعالی است . (منتهی الارب ). آمرزنده وپوشنده ٔ گناه . ج ، غفارون . (مهذب الاسماء). آمرزنده ٔ گناهان . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 73). درگذارنده . بسیار پوشاننده . مؤنث آن غفارة. (از اقرب الموارد). غف...
-
گار
لغتنامه دهخدا
گار. (پسوند) اِفاده ٔ فاعلیت (صیغه ٔ مبالغه ) کند وقتی که به ریشه ٔ فعل که معادل با مفرد امر حاضر است درآید : آمرزگار:گناه من ارنامدی در شمارترا نام کی بودی آمرزگار. نظامی .دعا را به آمرزش آور بکارمگر رحمتی بخشد آمرزگار. نظامی .جزین کاعتمادم به یاری ...
-
صفت
لغتنامه دهخدا
صفت . [ ص ِ ف َ ] (ع مص ) در عربی بصورت «صفة» و در فارسی «صفت » نویسند. چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است . (مقدمه ٔ لغت میر سید شریف ). بیان کردن حال و علامت و نشان چیزی . (غیاث اللغات ). بیان حال . (منتهی الارب ). ستودن : در صفتت گنگ فرومانده ای...