کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمدگان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پیش نماز
لغتنامه دهخدا
پیش نماز. [ ن َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) امام . (السامی ) (مهذب الاسماء). امام جماعت . مقتدا. امام که در نماز جماعت او پیش باشد و دیگران خلف او نماز خوانند. (آنندراج ) : و امیر عادل رحمةاﷲعلیه را پیشنماز بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 499).جبهه سایان سجود د...
-
مصطفوی
لغتنامه دهخدا
مصطفوی . [ م ُ طَ ف َ وی ی / وی ] (از ع ، ص نسبی ) منسوب به مصطفی . (از یادداشت مؤلف ). منسوب و متعلق به مصطفی . (ناظم الاطباء). این لفظ به زیادت واو خطاست زیرا که در لفظ مصطفی و مرتضی الف را حذف کرده یای نسبت می آورند و در این صورت مصطفی و مرتضی هر...
-
جامه دار
لغتنامه دهخدا
جامه دار. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) مأمور نگاهداری جامه . معرب است . و مخفف آن جمدار است . (دزی ج 1 ص 212).مردی که در حمام نگاهبان جامه ٔ بحمام آمدگان است . آنکه جامه های مردم را در حمام نگاه دارد. مستحفظ جامه های استحمام کنندگان . آنکه حافظ جامه های...
-
حرم
لغتنامه دهخدا
حرم . [ ح َ رَ ] (اِخ ) گرداگرد مکه . (محمودبن عمر ربنجنی ) (دهار). گرداگرد خانه . پیرامن کعبه . گرداگرد کعبه و مکه . (منتهی الارب ). حرم خدای . مکه . در مکه مقابل حل است : التنعیم ؛ موضع بمکة فی الحل ، لیس فی الحرم .مسافتی از پیرامن کعبه که صید در آ...
-
ناصرالدین شاه قاجار
لغتنامه دهخدا
ناصرالدین شاه قاجار. [ ص ِ رُدْ دی هَِ ] (اِخ ) ابن محمد شاه بن عباس میرزابن فتحعلی شاه قاجار. چهارمین سلاطین قاجاریه است . وی در ششم ماه صفر سال 1247 هَ . ق . متولد و به سال 1313 پس از 49 سال سلطنت کشته شد.تاجگذاری . به سال 1264 هَ . ق . که محمدشاه ...
-
کشیدن
لغتنامه دهخدا
کشیدن . [ ک َ / ک ِدَ ] (مص ) (از: کش + یدن ، پسوند مصدری ) بردن . گسیل داشتن . سوق دادن . از جای به جائی نقل مکان دادن . (یادداشت مؤلف ). بردن از جایی به جای دیگر. نقل کردن . منتقل ساختن : که گستهم و بندوی را کرده بندبزندان کشیدند ناسودمند. فردوسی ...