کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلگونه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلگونه
لغتنامه دهخدا
آلگونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آلغونه . سرخی که زنان درروی مالند زینت را. سرخه . غازه . سرخاب : آن بناگوش کز صفا گوئی برکشیده ست آلگونه بسیم .شهید.
-
واژههای مشابه
-
الگونه
لغتنامه دهخدا
الگونه . [ اَ ن َ ] (اِ) بمعنی گلگونه و سرخ رنگ و شنجرفی . الغونه . (آنندراج ). || غازه ٔ روی . (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
الگونه
لغتنامه دهخدا
الگونه . [ اَ ن َ ] (اِ) بمعنی گلگونه و سرخ رنگ و شنجرفی . الغونه . (آنندراج ). || غازه ٔ روی . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
آلونه
لغتنامه دهخدا
آلونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مخفف آلگونه . غازه . سرخی .
-
الغونه
لغتنامه دهخدا
الغونه . [ اَ ن َ ] (اِ) مخفف آلغونه . امروزه سرخاب گویند. (فرهنگ نظام ). العونه یا الگونه ، سرخی که زنان بر روی مالند. (آنندراج ) (فرهنگ شعوری ورق 128 ب ) (مؤید الفضلاء).
-
گنجار
لغتنامه دهخدا
گنجار. [ گ َ ] (اِ) بمعنی غازه باشد و آن سرخی است که زنان برروی مالند. گَنجاره . گَنجر. گَنجره . (فرهنگ رشیدی ).غازه . غَنجار. غَنجره . گلگونه . (سروری ) (برهان ) (آنندراج ). بلغونه . غلغونه . (برهان ). گلاگونه . گلغوانه . گلغونه . (جهانگیری ). آلغون...
-
آلغونه
لغتنامه دهخدا
آلغونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آلگونه . گلگونه . سرخی باشد که زنان درروی مالند زینت را. غازه . سرخی . سرخاب : آن بناگوش لعلگون گوئی برنهاده ست آلغونه بسیم . شهید.رو که را در نبرد گردد زردسرخ رویش به آلغونه کنند. منجیک .|| در بعض فرهنگها باین کلمه ...
-
گنجره
لغتنامه دهخدا
گنجره . [ گ َ ج َ رَ / رِ ] (اِ) بمعنی گنجر است که غازه و سرخی زنان باشد که بر رخساره مالند. (برهان ). به معنی گنجر است . (آنندراج ). سرخی باشد که زنان به جهت زیبائی بر رخساره بمالند (جهانگیری ). گنجاره . گنجار. گنجر. غازه . غنجاره . غلغونه . گلگونه ...
-
والغونه
لغتنامه دهخدا
والغونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) گلگونه . غازه . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). گلگونه باشد که وی را غازه گویند و زنان بر روی مالند تا سرخ شود. (اوبهی ). سرخی و غازه ٔ زنان را گویند و بعضی سرخی و سفیداب را نیز گفته اند. (برهان قاطع). والغونه = ولغونه ، ا...
-
آرنگ
لغتنامه دهخدا
آرنگ . [ رَ ] (اِ) آرنج . مرفق . آرج . وارن : گر بعهد تو ظلم یازد چنگ باد دستش بریده از آرنگ . منصور شیرازی . || رنج . اذیت . آزار : گشته ترا مسلم شوق و نشاط و اقبال بوده نصیب دشمن آرنگ و رنگ و ادبار. غضایری رازی .چو کاری برآید بی آرنگ و رنج چه باید ...
-
آل
لغتنامه دهخدا
آل . (ص ) سرخ . احمر : دو لب چو نار کفیده چو برگ سوسن زرددو رخ چو نار شکفته چو برگ لاله ٔ آل . فرخی .از تازه گل و لاله که در باغ بخندددر باغ نکوتر نگری چشم شود آل . فرخی .میرُست ز دشت خاوران لاله ٔ آل چون دانه ٔ اشک عاشقان در مه و سال . ابوسعید ابوال...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...