کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلوچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلوچه
لغتنامه دهخدا
آلوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغّر آلو. قسم خرد و ترش تر گوجه . اِدرِک . اجاص . (داود ضریر انطاکی ). آلنج . نیسوق : سیب و زردآلو وآلوچه و امرود و هلوباز انجیر وزیری ّ و خیار خوشخوار.بسحاق اطعمه .
-
واژههای مشابه
-
الوچه
لغتنامه دهخدا
الوچه . [ اَ چ َ / چ ِ ] (اِمصغر) آلوچه . رجوع به آلوچه شود.
-
کانی آلوچه
لغتنامه دهخدا
کانی آلوچه . [ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج که اکنون مخروبه ای است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
کانی آلوچه
لغتنامه دهخدا
کانی آلوچه . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه شهرستان سقز واقع در 24هزارگزی شمال باختری بانه و یک هزارگزی باختر سیاحومه . ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 90 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود و محصولاتش غلات و لبنیات است و اهالی به ک...
-
آلوچه سگک
لغتنامه دهخدا
آلوچه سگک . [ چ َ / چ ِ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) قسم پست و خرد و ترش ِ آلوچه . نِلْک . آلوکوهی .
-
قشلاق آلوچه
لغتنامه دهخدا
قشلاق آلوچه . [ ق ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 11 هزارگزی شمال ورزقان و 10هزاروپانصدگزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 358 تن است . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و مخت...
-
چشمه آلوچه
لغتنامه دهخدا
چشمه آلوچه . [ چ َ م َ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کندوله ٔبخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه که در 45 هزارگزی شمال باختری صحنه و 2 هزارگزی جنوب راه کندوله واقع است . دشت و سردسیر است و 55 تن سکنه دارد. آبش از چشمه . محصولش غلات ، حبوبات ، تریاک و توتو...
-
واژههای همآوا
-
الوچه
لغتنامه دهخدا
الوچه . [ اَ چ َ / چ ِ ] (اِمصغر) آلوچه . رجوع به آلوچه شود.
-
جستوجو در متن
-
آلنج
لغتنامه دهخدا
آلنج . [ ل ُ ] (اِ) آلوچه .
-
آلوکوهی
لغتنامه دهخدا
آلوکوهی . (اِ مرکب ) آلوی ِ کوهی . نِلْک . (فرهنگ اسدی ). اِدرِک . آلوچه ٔ کوهی . و آن آلوئی باشد برنگ زرد و بطعم تلخ ، شبیه به آلوچه سگک .
-
خورشی
لغتنامه دهخدا
خورشی . [ خوَ / خ ُ رِ ] (ص نسبی ) منسوب به خورش که قاتق است و این کلمه اطلاق بهمه ٔ موادی میشود که برای ساختن خورش بکار میرود چون کدوی خورشی و سیب خورشی که قسمی سیب است برای ساختن خورش سیب یا آلوچه ٔ خورشی که آلوچه ای است برای ساختن و تهیه کردن خورش...
-
پنک
لغتنامه دهخدا
پنک . [ پ َ ن ِ ] (هزوارش ، اِ) به زبان زند و پازند آلوچه را گویند و آن میوه ای است معروف . (برهان قاطع). صاحب برهان گوید: بمعنی آلوچه است و چنان نیست و آن منک است بنون بمعنی آلوی کوهی . (آنندراج ). و گفته ٔ آنندراج نیز غلط است و کلمه نلک است .