کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست آلود
لغتنامه دهخدا
دست آلود. [ دَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دست آلودن . آغشته کردن دست به چیزی . || بهره بردن . متمتع شدن : آفریدم تا ز من سودی کنندتا ز شهدم دست آلودی کنند.مولوی .
-
شبهت آلود
لغتنامه دهخدا
شبهت آلود.[ ش ُ هََ ] (ن مف مرکب ) شبهت آلوده . آلوده به شبهه و اشکال . (فرهنگ فارسی معین ) : من کسی را دیدم در شبی که عظیم گرسنه بود لقمه ای پیش آوردند مگر شبهت آلود بود ترک کرد و نخورد. (تذکرةالاولیاء عطار).
-
شرم آلود
لغتنامه دهخدا
شرم آلود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) شرمنده و شرمگین و خجل و شرمنده روی . (ناظم الاطباء) : روی شرم آلود او زیور نمی گیرد به خودشبنم بیگانه را ره نیست در بستان او. صائب تبریزی (از آنندراج ).چشم شرم آلود او را مردمک چون مهر شرم از پریشان گردی نظاره دارد درحص...
-
شک آلود
لغتنامه دهخدا
شک آلود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شک . مشکوک فیه . (یادداشت مؤلف ).
-
شهوت آلود
لغتنامه دهخدا
شهوت آلود. [ ش َهَْ وَ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شهوت .
-
می آلود
لغتنامه دهخدا
می آلود. [ م َ / م ِ ] (ن مف مرکب ) می آلوده . آلوده به شراب : عیبم بپوش زنهار ای خرقه ٔ می آلودکان پاک پاکدامن بهر زیارت آمد. حافظ.حافظ به خود نپوشید این خرقه ٔ می آلودای شیخ پاکدامن معذور دار ما را. حافظ.|| مخمور. (ناظم الاطباء).
-
موم آلود
لغتنامه دهخدا
موم آلود. (ن مف مرکب ) موم آلوده . آلوده به موم . عسل یا هر چیز که به موم آلوده باشد. رجوع به موم شود. || موم اندود. مشمع. (یادداشت مؤلف ). رجوع به مشمع شود.
-
مه آلود
لغتنامه دهخدا
مه آلود. [ م ِه ْ ] (ن مف مرکب ) آلوده به مه . هوایی آلوده به مه .
-
مشک آلود
لغتنامه دهخدا
مشک آلود. [ م ُ / م ِ ] (ن مف مرکب ) مشک آلوده . مشک اندود. آلوده به مشک . مشک آگین . معطر : یعنی امسال از سر بالین پاک مصطفی خاک مشک آلود بهر حرز جان آورده ام . خاقانی .باد مشک آلود گویی سیب تر بر آتش است کاندر او قدری گلاب اصفهان افشانده اند. خاقان...
-
اشک آلود
لغتنامه دهخدا
اشک آلود. [ اَ ] (ن مف مرکب ) چشم گریان . چشم اشکبار. (ناظم الاطباء).
-
پت آلود
لغتنامه دهخدا
پت آلود. [ پ َ ] (ن مف مرکب ) آلوده به آهار. آهارزده . آهارکرده : آن ریش پرخدو بین چون ماله ٔ پت آلودگوئی که دوش بر وی تا روز گوه پالود.عماره .
-
چرک آلود
لغتنامه دهخدا
چرک آلود. [ چ ِ ] (ن مف مرکب ) چرکین . (آنندراج ).چرکین و ناپاک و پلید و ملوث و کثیف . (ناظم الاطباء). چرک آلوده . چرکن . || زخم آلوده به چرک و ریم . ریمناک . رجوع به چرک و چرک آلوده و چرکین شود.
-
خاک آلود
لغتنامه دهخدا
خاک آلود. (ن مف مرکب ) کنایه از خاک پوش . (آنندراج ). مُعَفَّر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). مُغَبَّر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ) (المنجد). اغبر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) : روی خاک آلود من چون کاه بر دیوار حبس از رخم ...
-
خجالت آلود
لغتنامه دهخدا
خجالت آلود. [ خ َ / خ ِ ل َ ] (ن مف مرکب ) خجالت زده . شرم زده . شرمگین . شرمسار. آمیخته از خجلت . این کلمه مرکب از «خجالت » و «آلود» است که «آلود» در اینجا اسم مفعول مرخم میباشد زیرا در اصل «آلوده » بوده است .
-
خشم آلود
لغتنامه دهخدا
خشم آلود. [ خ َ / خ ِ ] (ن مف مرکب ) غضبناک . خشمناک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خشمگین . غضب آلود. مغضب . (یادداشت بخط مؤلف ) : روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود. (تاریخ بیهقی ).قلاده نیم گسل گشت و شیر خشم آلود. اثیرالدین اخسیکتی .وحشی تیزچنگ ...