کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلست
لغتنامه دهخدا
آلست . [ ل َ ] (اِ) سُرین . آلر. آرست : همچون رطب اندام و چو روغنْش سراپای همچون شبه زلفین و چو پیلسته ش آلست . عسجدی .در بعض فرهنگها بکلمه معنی اِست نیز داده اند.
-
واژههای مشابه
-
الست
لغتنامه دهخدا
الست . [ اَ ل َ ] (اِ) سرین . کون فربه باشد. (فرهنگ اسدی ). کفل و سرین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) : همچون رطب اندام و چو روغنش سرین همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست . عسجدی (از فرهنگ اسدی ).شاید مصراع دوم بیت عسجدی بدین صورت باشد: همچو...
-
الست
لغتنامه دهخدا
الست . [ اَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 7500گزی باختر صفی آباد و 2 هزارگزی شمال جاده ٔ ارابه رو صفی آباد به اسفراین قرار دارد. جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 267 تن شیعه هستند و به ترکی و فارسی سخن میگویند. آب...
-
الست
لغتنامه دهخدا
الست . [ اَ ل َ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استفهامی ) در عربی تاء آن مضموم است ولی فارسی زبانان به سکون آن تلفظ میکنند بمعنی آیا نیستم ؟ یا آیا نباشم ؟ الف در اول آن برای استفهام ، و «لست » صیغه ٔ متکلم وحده از «لیس » است ، و لفظ «الست » اشاره است به آیه ٔ ...
-
عهد الست
لغتنامه دهخدا
عهد الست . [ ع َدِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زمان الست . روزی که خداوند خطاب به مردم گفت «اء لست ُ بربکم ». رجوع به الست شود : از گه عهد الست چیره زبان در بَلی ̍پیش در «لا اله » بسته میان همچو لا. خاقانی .مگر بویی از عشق مستت کندطلبکار عهد ال...
-
روز الست
لغتنامه دهخدا
روز الست . [ زِ اَ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روزی که خداونددر عالم ذر خطاب بمردم کرد و «الست بربکم » فرمود. (از ناظم الاطباء). روز خلقت آدم . رجوع به الست شود.
-
الست بربکم
لغتنامه دهخدا
الست بربکم . [ اَ ل َ ت ُ ب ِ رَب ْ ب ِ ک ُ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ استفهامی ) رجوع به اَلَست شود : تو چرا الست بربکم نزنی بزن که اگر زنی همه ذره ذره ٔ کائنات پر از صدای بلی کنی .طاهره .
-
واژههای همآوا
-
علثة
لغتنامه دهخدا
علثة. [ ع ُ ث َ ] (ع اِ) قوت روزگذار. قوت لایموت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بخورنمیر. || چیز کم . (ناظم الاطباء).
-
علسة
لغتنامه دهخدا
علسة. [ ع َ ل َ س َ ] (اِخ ) ابن عدی بلوی . از کسانی است که در «تحت الشجرة» بیعت کرد، و در فتح مصر نیز حاضر بود. (از الاصابة ج 4 قسم اول ص 252).
-
علسة
لغتنامه دهخدا
علسة. [ ع َ ل َ س َ ] (ع اِ) حیوان کوچکی است شبیه به مورچه . (از اقرب الموارد).
-
علصة
لغتنامه دهخدا
علصة. [ ع ُ ص َ ] (ع اِ)مقدار کم و قلیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
الست
لغتنامه دهخدا
الست . [ اَ ل َ ] (اِ) سرین . کون فربه باشد. (فرهنگ اسدی ). کفل و سرین . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (هفت قلزم ) : همچون رطب اندام و چو روغنش سرین همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست . عسجدی (از فرهنگ اسدی ).شاید مصراع دوم بیت عسجدی بدین صورت باشد: همچو...
-
الست
لغتنامه دهخدا
الست . [ اَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش صفی آباد شهرستان سبزوار که در 7500گزی باختر صفی آباد و 2 هزارگزی شمال جاده ٔ ارابه رو صفی آباد به اسفراین قرار دارد. جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 267 تن شیعه هستند و به ترکی و فارسی سخن میگویند. آب...