کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلت رجولیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
الت
لغتنامه دهخدا
الت . [ اَ ] (ع اِ) بهتان . || (مص ) کم کردن حق کسی را. (منتهی الارب ). کم کردن . (مصادر زوزنی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ). || بازداشت و بازگردانیدن او را. (منتهی الارب ). بازداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || سوگند دادن کسی را. (من...
-
گرم آلت
لغتنامه دهخدا
گرم آلت . [ گ َ ل َ ] (اِ) رجوع به گرمالت شود.
-
آلت تراش
لغتنامه دهخدا
آلت تراش . [ ل َت ْ، ت َ ] (نف مرکب ) آنکه آلت در و پنجره و جز آن تراشد. رجوع به آلت شود.
-
اسم آلت
لغتنامه دهخدا
اسم آلت . [ اِ م ِ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در عربی اسم آلت بر دو قسم است : مشتق و غیرمشتق . اسم آلت مشتق از ثلاثی متعدی بنا شود و آن را سه وزن است مِفعَل ْ چون : مصبغ، مبرد. مِفْعَلة چون : مکنسة، مرملة. مِفْعال چون : مفتاح ، مقراض . لکن این او...
-
بی آلت
لغتنامه دهخدا
بی آلت . [ ل َ ] (ص مرکب ) بی سلاح . بی ساز جنگ . بی ساز و برگ : تاجیکان سبک مایه بی آلتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 632).سلاحی و سازی ندارند چست ز بی آلتان جنگ ناید درست . نظامی .و رجوع به آلت شود.
-
ساز و آلت
لغتنامه دهخدا
ساز و آلت . [ زُ ل َ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و برگ . برگ و ساز. ساز وساخت . ساز و سلاح . سلیح و ساز. تجهیزات : موکب و خیل فلان میرپراکند ز هم آلت و ساز فلان شاه فرستاد ایدر. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 151).شرط آن است که ... دو هزار غلام سوارآراست...
-
جستوجو در متن
-
رجولیت
لغتنامه دهخدا
رجولیت . [ رُلی ی َ ] (ع اِمص ) رُجولیة. مردی . مرد بودن . (از منتخب اللغات ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : و درمذهب رجولیت چگونه رخصت یافتی . (جهانگشای جوینی ).میزنم لاف از رجولیت ز بیشرمی ولیک نفس خود را کرده فاجر چون زن هندی منم . سعدی .- آلت رجولیت...
-
زنطیط
لغتنامه دهخدا
زنطیط. [ زَ ] (ع اِ) شرم مرد. آلت رجولیت . (از دزی ج 1 ص 607).
-
خواجه کردن
لغتنامه دهخدا
خواجه کردن . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خصی کردن . اخته کردن . بریدن آلت رجولیت کسی . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خواجه گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خواجه گردانیدن . [ خوا / خا ج َ / ج ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) اخته کردن . خصی کردن . آلت رجولیت کسی را از بین بردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
مذاکیر
لغتنامه دهخدا
مذاکیر. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ذَکَر، به معنی نره و آلت رجولیت . آلات مردی : و ناف و معده و مذاکیر و حوالی آن بدین روغن ها چرب کنند صواب باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
مسماجنگ
لغتنامه دهخدا
مسماجنگ . [ م َ / م ِ ج َ ] (اِ) آلتی چرمینه مانند آلت رجولیت که زنان تیزشهوت جهت دفع شهوت خود به کار برند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ). مسماچنگ . (ظاهراً مصحف مچاچنگ ).
-
نری
لغتنامه دهخدا
نری . [ ن َ ] (حامص ) از: «نر» + «ی » (حاصل مصدر، اسم معنی ). نر بودن . فحلی . فحولت . (یادداشت مؤلف ). مقابل مادگی . || مردانگی . شجاعت . رجوع به نَرّی شود. || (اِ) آلت رجولیت را گویند مطلقاً، خواه از انسان و خواه از حیوان دیگر باشد. (برهان قاطع) (...
-
هرزگی
لغتنامه دهخدا
هرزگی . [ هََ زَ / زِ ] (حامص ) کار بد. کار قبیح . تباهکاری . (یادداشت به خط مؤلف ). || ناز و کرشمه . فریب و دلربائی : به دست باد چنین زلف خویش باد مده که هست پیشه ٔ او هرزگی و غمازی . همام .|| (اِ) در تداول عام ، آلت تناسل و رجولیت ، چنانکه گویند: ...