کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلتین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شیرج التین
لغتنامه دهخدا
شیرج التین . [ رَ جُت ْ تی ] (ع اِ مرکب ) آن است که انجیر را در آب بجوشانند و خوب مهرا کنند سپس صافی کنند، پس آن آب مصفا را بجوشانند تا به قوام آید. (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
علتین
لغتنامه دهخدا
علتین . [ ع ِل ْ ل َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ علت . در مثنوی بمعنی نکال الاَّخرة و الاولی است . (غیاث از لطائف ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
تین
لغتنامه دهخدا
تین . (اِخ ) التین . سوره ٔ نودوپنجمین از قرآن کریم . مکیه . و آن هشت آیت است . پس از الم نشرح و پیش از علق : تقویم صورت ما، کردند باغبانان برخوان اگر ندانی آغاز سورةالتین .ناصرخسرو.
-
رات
لغتنامه دهخدا
رات . (ع اِ) کاه یمنیه . ج ، رَوّات . (منتهی الارب ). به لغت مردم یمن کاه و تبْن . (ناظم الاطباء). در یک نسخه ٔ قاموس التین [ انجیر ]. (منتهی الارب ).
-
الاطینی
لغتنامه دهخدا
الاطینی . [ اَ ] (اِ) بلغت رومی گیاهی است که بر درختها پیچد و آن را لبلاب و عشقه خوانند و حبل المساکین همانست . (برهان ). بیونانی اِلتین . (حاشیه ٔ برهان چ معین از اشتینگاس ). لبلاب . (مفردات ابن بیطار).
-
کشگور قره چم
لغتنامه دهخدا
کشگور قره چم . [ ک ُ گ ِ وَ ق َ رِ چ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طارم پائین بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 18هزارگزی شمال باختری سیردان و یک هزارگزی راه مالرو عمومی با 623تن سکنه . آب آن از رودخانه آلتین کش و راه آن مالرو است . سکنه از طایفه ٔ غیا...
-
شیرانجیر
لغتنامه دهخدا
شیرانجیر. [ اَ ] (اِ مرکب ) لبن التین . ماده ٔ شیری رنگ که در برگ و میوه ٔ نارس انجیر هست و میوه ٔ نارس انجیرو نیز برگ انجیر را چون در دیگ گوشت افکنند گوشت زود پزد و مهرا شود و چون گوشت را در میان برگ انجیر خوابانند ترد شود و زود کباب شود. (یادداشت م...
-
درس کردن
لغتنامه دهخدا
درس کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درس خواندن . فراگرفتن . یاد گرفتن . آموختن . تتلمذ. تعلم . خواندن : پندحجت را بخوان و درس کن زیرا که هست چون قران از محکمی وز نیکوی و موجزی . ناصرخسرو.بغرض دوستی مکن که خواص درس «و التین »بی شره نکنند. خاقانی .«یکن...
-
دراتق
لغتنامه دهخدا
دراتق . [ ] (اِ) دمشقی گوید: او را فرسنک گویند و درخت شفتالو بود و رنگ درخت او زرد بود و بعضی سرخ بود و پوست چوب او هموار بود و نرم و «آی » گوید: اغلب عجل مصراعی گفته کمرلغة الفرسنک المهالب و معنی او خوخ گفته است ، و شمر گوید: از یکی از زنان قبایل حم...
-
ابومعاویة
لغتنامه دهخدا
ابومعاویة. [ اَ م ُ ی َ ](اِخ ) شیبان بن عبدالرحمن تمیمی مولی بنی تمیم نحوی .از اکابر قراء و محدثین و نحاة. ابتداء بکوفه میزیست پس به بغداد شد و از حسن بصری حدیث فرا گرفت و ابن ابی کثیر از وی روایت کند و نیز از شیبان الحافظ الثقة عبدالرحمن بن مهدی و ...
-
روفس
لغتنامه دهخدا
روفس . [ ف ُ ] (اِخ ) نام حکیمی است یونانی . (برهان ) (از آنندراج ). طبیب یا گیاه شناس که ابن البیطار در مفردات فراوان از او نقل آورد از جمله در شرح کلمه ٔ رمان و خبز و حاشا. او راست : کتاب التدبیر. (یادداشت مؤلف ). ابن ندیم آرد: روفس طبیبی یونانی ا...
-
جاوشیر
لغتنامه دهخدا
جاوشیر. (اِ) صمغی باشد دوایی و معرب گاوشیر است که همان صمغ باشد. (برهان ) (آنندراج ). گاوشیر. چاوشیر. عطری که با صمغ جاوشیر درست کنند. (از فرهنگ نفیسی ). مؤلف اختیارات بدیعی آرد: بپارسی جواشیر خوانند و گاوشیر خوانند و بشیرازی جاخوشی گویند و آن صمغ د...
-
زیتون
لغتنامه دهخدا
زیتون . [ زَ ] (ع اِ) درخت زیت . (منتهی الارب ). نام درختی که روغن وی معمول اطباست . (بهار عجم )(آنندراج ). زیتون بن . درختی همیشه سبز و از محصولات گرمسیری و میوه ٔ آن زیتون و در منجیل و رودبار گیلان بسیار فراوان است . (ناظم الاطباء). درختی است جلیل ...