کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آقاج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آقاج
لغتنامه دهخدا
آقاج . (ترکی ، اِ) آغاج . فرسنگ . فرسخ . مطابق هفت ورس روسی .
-
واژههای مشابه
-
اقاج اکنی
لغتنامه دهخدا
اقاج اکنی . [ اَ اَ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سربند علیا بخش سربند شهرستان اراک ، دارای 271 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انگور و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
بش آقاج
لغتنامه دهخدا
بش آقاج . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 622تن سکنه . آب از قنات . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنها کرباس ، قالیچه و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
تک آقاج
لغتنامه دهخدا
تک آقاج . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
جریک آقاج
لغتنامه دهخدا
جریک آقاج . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستجرد از بخش دستجرد خلجستان از شهرستان قم . این ده در دوازده هزارگزی جنوب باختر دستجرد و پانزده هزارگزی شمال راه شوسه ٔ قم به اراک واقع شده . محلی است کوهستانی و سردسیر و صدویک تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات ت...
-
واژههای همآوا
-
آغاج
لغتنامه دهخدا
آغاج . (ترکی ، اِ) چوب . درخت . || فرسنگ . فرسَخ . || قره آغاج ؛ نارون بی پیوند.
-
جستوجو در متن
-
غرغاج
لغتنامه دهخدا
غرغاج . [ غ َ رَ ] (ترکی ، اِ مرکب ) قره آقاج . غرغار. اوجا. رجوع به اوجا شود.
-
صاری اطه
لغتنامه دهخدا
صاری اطه . [ اَ طَه ْ ] (اِخ ) صاری اَدَه . جزیره ای است در جنوب خلیج قزل آقاج .
-
له
لغتنامه دهخدا
له . [ ل ِه ْ ] (اِ) نامی که در رودسر، دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج . ملیج . شلدار. لروت . لونگا. سمد. سمت . قره آقاج . و رجوع به اوجا شود. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 210).
-
لی
لغتنامه دهخدا
لی . (اِ) درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری به کار رود. قسمی نارون . نامی که در رامسر و دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج . شلدار. قره آقاج . لروت . سمد. سمت . له . و رجوع به اوجا و نارون شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210).
-
حسینی
لغتنامه دهخدا
حسینی . [ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهارایماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 17500گزی شمال خاوری قره آقاج و 21هزارگزی جنوب شوشه ٔ مراغه به میانه . ناحیه ای است کوهستانی معتدل مالاریایی . دارای 286 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. از چشمه مش...
-
زاویه
لغتنامه دهخدا
زاویه . [ ی َ] (اِخ ) قصبه ای است جزء دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان ساوه واقع در 10000گزی شمال مرکز بخش و 4000گزی راه عمومی . در منطقه ٔ جلگه و معتدل . سکنه ٔ آن 3117 تن اند که به زبان ترکی و فارسی تکلم میکنند و دارای 8رشته قنات آب شور است و محصول آ...