کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفریننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آفریننده
لغتنامه دهخدا
آفریننده . [ ف َ ن َن ْ دَ / دِ ] (اِخ ) آنکه آفریند. آنکه خلق کند. نامی از نامهای خدای تعالی . خالق . وجودبخشنده . آفریدگار. باری . فاطر. خلاق . ذاری . (ربنجنی ). جهان آفرین . مبدع . موجد. مکوّن . منشی : چنین گفت کای داور دادِ پاک توئی آفریننده ٔ با...
-
واژههای مشابه
-
جهان آفریننده
لغتنامه دهخدا
جهان آفریننده . [ ج َ ف َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) جهان آفرین . خالق گیتی : جهان آفریننده یار من است سر اختر اندر کنار من است . فردوسی .جهان آفریننده را کرد یادکه بی یاد او آفرینش مباد.نظامی .
-
جستوجو در متن
-
مبدی
لغتنامه دهخدا
مبدی ٔ. [ م ُ دِءْ ] (ع ص ) کار نو و بدیع آورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آفریننده ٔ نخست بار. (السامی ) (مهذب الاسماء). آفریننده . (دهار).
-
تورنگان
لغتنامه دهخدا
تورنگان . [ رَ ] (اِ) ایزد و آفریننده ٔ جان بخش . (ناظم الاطباء).
-
عشق آفرین
لغتنامه دهخدا
عشق آفرین . [ ع ِ ف َ ] (نف مرکب ) عشق آفریننده . آنکه با زیبائی خود در کسان تولید عشق کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ذاری
لغتنامه دهخدا
ذاری ٔ. [ رِءْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ذرء. آفریننده . (مهذب الاسماء). خالق . نامی از نامهای خدای تعالی .
-
صورت آفرین
لغتنامه دهخدا
صورت آفرین . [ رَ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ صورت . آفریننده . خالق . واهب الصور. مصور. و بدین معانی در مورد باریتعالی به کار رود : روزی که آفرید تو را صورت آفرین بر آفرینش تو به خود گفت آفرین صورت نیافرید چو تو صورت آفرین بر صورت آفرین و بر این صور...
-
فیل آفرین
لغتنامه دهخدا
فیل آفرین . [ فی ف َ ] (نف مرکب ) فیل آفریننده . پیل آفرین . (فرهنگ فارسی معین ). آفریننده و خالق فیل . خداوند. آفریدگار. که موجودات عظیم و نیرومند آفریند : تا عنکبوت غار ز آسیب پای پیل اندر حریم کعبه ٔ فیل آفرین گریخت .خاقانی .
-
روزگارآفرین
لغتنامه دهخدا
روزگارآفرین . [ ف َ ] (اِخ ) باری تعالی . (آنندراج ). آفریننده ٔ روزگار : روزگار آفرین شب و روزت حافظ و ناصر و مغیث و معین .انوری (از آنندراج ).
-
خلاق الوجود
لغتنامه دهخدا
خلاق الوجود. [ خ َل ْ لا قُل ْ وُ ] (ع اِ مرکب ) آفریننده ٔ موجودات : خداوندی که خلاق الوجود است وجودش تا ابد فیاض جود است .نظامی .
-
زورآفرین
لغتنامه دهخدا
زورآفرین . [ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ نیرو. خدا. (از فهرست ولف ) : ز یزدان زورآفرین زور خواست بزد دست و آن سنگ برداشت راست . فردوسی .سپه برگرفت و بنه برنهادز دادار زورآفرین کرد یاد.فردوسی .
-
ستایش گرفتن
لغتنامه دهخدا
ستایش گرفتن . [ س ِ ی ِ گ ِرِ ت َ ] (مص مرکب ) ثنا گفتن . شکر کردن : همیدون بزاری نیایش گرفت جهان آفرین را ستایش گرفت . فردوسی .ستایش گرفت آفریننده رارهاننده از بد تن بنده را.فردوسی .
-
هست کننده
لغتنامه دهخدا
هست کننده . [ هََ ک ُ ن َن ْ دَ/ دِ ] (نف مرکب ) آفریننده و به وجودآورنده : و مر آن هست کننده ٔ وحدت را و پدیدآرنده ٔ واحد را بدو مبدع گفتند... (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 147).