کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفتکُش تماسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
افت
لغتنامه دهخدا
افت . [ اَ ] (ع اِ) ماده شتری که صبر و ثباتش بیشتر باشد. (ناظم الاطباء). ماده شتری که صبر و ثباتش بدان غایت باشد که در دیگران نباشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماده شتری که در سیر، سبقت بر شتران برد. || بلا. || عجب . || شتر نجیب . || (اِخ ) قبیله ...
-
افت
لغتنامه دهخدا
افت . [ اِ ] (ع اِ) بهتان و افتراء. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شتر نجیب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
افت
لغتنامه دهخدا
افت . [ اُ ] (اِمص ) افتادن به میان داری یعنی در کشتی دو کس را از هم جدا کردن . (از آنندراج ) (غیاث اللغات ). || افتادن . (ناظم الاطباء). افتادن چنانکه در وقت افت و خیز. (از فرهنگ فارسی معین ). || وضع. ترکیب . شکل . (ناظم الاطباء). وضع. شکل . (فرهنگ ...
-
آفت دیو
لغتنامه دهخدا
آفت دیو. [ ف َ ت ِ وْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) صرع . دیوزدگی : تا برند از طریق چاره گری آفت دیو را ز جان پری .سنائی .
-
آفت رسیدگی
لغتنامه دهخدا
آفت رسیدگی . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آفت رسیده . آفت زدگی .
-
آفت رسیده
لغتنامه دهخدا
آفت رسیده . [ ف َ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آفت زده . مَؤوف . آکفت دیده .- کِشتی آفت رسیده ؛ بسن یا ملخ یا تگرگ یا خشکی یا زنگ و یرقان و یا سرمازدگی و مانند آن زیان دیده . آفت زده .
-
آفت زدگی
لغتنامه دهخدا
آفت زدگی . [ ف َ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) چگونگی آفت زده .
-
آفت زده
لغتنامه دهخدا
آفت زده . [ ف َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آفت رسیده . کِشتی به آفتهائی چون تگرگ و شجام و ملخ و سن و زنگ و سیل دچارشده .
-
افت کردن
لغتنامه دهخدا
افت کردن . [ اُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کم شدن وزن چیزی ، مانند حبوب و غلات و جز آن . وزن چیزی کم شدن . (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به افت شود.
-
پس افت
لغتنامه دهخدا
پس افت . [ پ َ اُ ] (ن مف مرکب ) ذخیره . یخنی . اندوخته . || آنچه از اقساطِ بدهی و قرضی در موعد خود پرداخته نشده باشد.
-
عقب افت-ادگی
لغتنامه دهخدا
عقب افت-ادگی . [ ع َ ق َ اُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) پس ماندگی . دنبال افتادگی نسبت به دیگران . (فرهنگ فارسی دکترمعین ).
-
افت و انداز
لغتنامه دهخدا
افت و انداز. [اُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عبارت از حرکات خوش آینده کردن است . (آنندراج ) (بهار عجم ) : افت و انداز بتی را بنده ام کز سرینش نشئه ٔ کان میچکد. ملافوقی یزدی (از آنندراج ).زخمها سر از جگر برکرده و من بیخبرافت و انداز نگاه تیغبارش ن...
-
افت و خیز
لغتنامه دهخدا
افت و خیز. [ اُ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) عبارت است از حالت بین بین شتافتن و آهسته رفتن . (آنندراج ) (بهار عجم ). || کنایه از نشیب و فراز و یک قرار نماندن . (آنندراج ) (بهار عجم ) : ببین مدار مه و مهر و بیوفائی گل ز دولتی مشو ایمن که افت و خیز ...
-
خانه ٔ آفت ریز
لغتنامه دهخدا
خانه ٔ آفت ریز. [ ن َ /ن ِ ی ِ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از دنیا و عالم . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری ). این جهان . این سرای . جهان حوادث و آلام . || حوادث دنیا. (انجمن آرای ناصری ).