کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفتابه خانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آفتابه خانه
لغتنامه دهخدا
آفتابه خانه . [ ب َ / ب ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) بیت الخلا.
-
واژههای مشابه
-
آفتابه چی
لغتنامه دهخدا
آفتابه چی . [ ب َ / ب ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آفتابه دار.
-
آفتابه داری
لغتنامه دهخدا
آفتابه داری . [ ب َ / ب ِ ] (حامص مرکب ) کار آفتابه دار. || (اِ مرکب ) آنجای که آفتابه در آن دارند.
-
آفتابه دزد
لغتنامه دهخدا
آفتابه دزد. [ ب َ / ب ِ دُ ] (نف مرکب / ص مرکب ) دَله دُزد.
-
آفتابه گلدان
لغتنامه دهخدا
آفتابه گلدان . [ ب َ / ب ِ گ ُ ] (اِ مرکب ) آفتابه و لگنی کوچک که گاه خفتن دارند میختن شب را یا بیماران و پیران را.
-
آفتابه لگن
لغتنامه دهخدا
آفتابه لگن . [ ب َ / ب ِ ل َ گ َ ] (اِ مرکب ) ابریق و لگنی فلزین برای شستن دست و دهان پیش و بعد از طعام .
-
جستوجو در متن
-
تشتخانه
لغتنامه دهخدا
تشتخانه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ خواب را گویند، از توشک و لحاف و نهالی و مانند آن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (ناظم الاطباء). در فرهنگ بمعنی لحاف و نهالی و غیره .... (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || توشک خانه را هم گفته اند. (برهان ). خ...
-
خانه
لغتنامه دهخدا
خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنون همانم و خانه همان و شهر همان مرا نگویی کز چه شده ست شادی سوگ . رودکی .سبک پیرزن سوی خانه...
-
بیت الخلا
لغتنامه دهخدا
بیت الخلا. [ ب َ تُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) پایخانه . (غیاث ). بیت الفراغ . کنایه از متوضا و طهارتخانه و طهارت جای . دارالحدث . مستراح . آفتابه خانه . ادب خانه . آبخانه . جای ضرور. قدم جا. آبشتگاه . آبستگه . آبستگاه : بود شعر هرکس که خالی ز لطف مبر نام...
-
جای ضرور
لغتنامه دهخدا
جای ضرور. [ ی ِ ض َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طهارتخانه . و این فارسی هندوستان است و اهل ایران ضروری و قدم جا و آبخانه گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ). مؤلف آئین اکبری آنرا صحت خانه نام گذاشته . (از بهار عجم ) (آنندراج ). بیت الخلاء. (ناظم الاطباء). ب...
-
دزد
لغتنامه دهخدا
دزد. [ دُ ] (ص ،اِ) ترجمه ٔ سارق است . (آنندراج ). سارق و کسی که می دزدد و دزدی می کند و راهزن و قطاع الطریق . (ناظم الاطباء). رباینده ٔ مال دیگران .که مال دیگران نهانی برگیرد و برد. آنکه به نهانی ، و در سفرها آشکار، مال دیگران برد. آنکه مالی بسرقت ب...
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ُ ] (ص ) دبه خایه . (برهان قاطع) (فرهنگ اسدی ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). خایه بزرگ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). شخصی که خصیه اش بزرگ شده باشد. (برهان قاطع). مرضی است که خصیه از مقدار کلان شود، و گاهی این مرض در پوست گلو پیدا می شو...
-
تن زدن
لغتنامه دهخدا
تن زدن . [ ت َ زَ دَ ](مص مرکب ) خاموش بودن و خاموش شدن . (برهان ) (ناظم الاطباء). کنایه از ساکت شدن است . (انجمن آرا). خاموش شدن . (غیاث اللغات ). ساکت شدن . خاموش بودن . (از فرهنگ رشیدی ). خموش بودن . (شرفنامه ٔ منیری ) : ای ابر بهمنی نه بچشم من ان...