کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آغول
لغتنامه دهخدا
آغول . (اِ) آغل . زاغه . || چشم آغول ؛ چشم آغیل .
-
واژههای مشابه
-
اغول
لغتنامه دهخدا
اغول . [ ] (اِخ ) بایدو.... پسر طرغای و نواده ٔ هلاکو که بر بغداد و عراق حکومت داشت و بمخالفت با گیخاتو قیام کرد و سرانجام لشکریان گیخاتو را شکست داد و خود او فراری و کشته شد. (از تاریخ مغول عباس اقبال ص 251).
-
اغول
لغتنامه دهخدا
اغول . [ اَ ] (اِمص )بگوشه ٔ چشم نگریستن . (انجمن آرای ناصری ). از روی خشم و غضب بگوشه ٔ چشم نگریستن باشد. (آنندراج ). از روی خشم و قهر بگوشه ٔ چشم نگریستن باشد. (برهان ). نگریستن از روی خشم و قهر بگوشه ٔ چشم . آغول . (ناظم الاطباء). و رجوع شود به آغ...
-
اغول
لغتنامه دهخدا
اغول . [ اَ وَ ] (ع ص ) عیش اغول ؛ زندگانی باناز ونعم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زندگانی آسان و فراخ . (از اقرب الموارد). یقال : هو فی عیش اغول ؛ او در عیشی فراخ است . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || ختنه ناکرده . ج ، غول . (مهذب الاسماء نسخه ٔ ...
-
تبشین اغول
لغتنامه دهخدا
تبشین اغول . [ ت َ اُ ] (اِخ ) تبشین اغول بن هلاکو. رجوع به بتشین اغول و حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 85، 103، 108، 109، 369، 370 شود.
-
قزل آغول
لغتنامه دهخدا
قزل آغول . [ ق ِ زِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع در 3 هزارگزی جنوب خاوری چکنه ٔ بالا. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن 222 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . راه...
-
اغول ملک
لغتنامه دهخدا
اغول ملک . [ ] (اِخ ) یکی از پسران سلطان محمد خوارزمشاه بود که به پادشاهی نرسید. رجوع بتاریخ گزیده ص 498 و تاریخ جهانگشای جوینی ص 202 شود.
-
اغول حاجب
لغتنامه دهخدا
اغول حاجب . [ ] (اِخ ) از امرای سلطان محمد خوارزمشاه در خوارزم بود. رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی و فهرست آن شود.
-
اغول غایش
لغتنامه دهخدا
اغول غایش . [ ] (اِخ ) زوجه ٔ گیوک خان که بعد ازوفات او بنا بر رسم مغولان بنیابت سلطنت قیام نمود تا قوریلتای تشکیل شود و جانشین گیوک از طرف شاهزادگان و امرای تاتار معین گردد. اغفول غایمش و اقوال قایمش و اغول غایمش خاتون نیز ضبط کرده اند. رجوع بتاریخ ...
-
باتو اغول
لغتنامه دهخدا
باتو اغول . [ ](اِخ ) باتو فرزند گیوک خان بن اوکدای قاآن : ... و باتو برادران خود برکه اغول و توقاتیمور را با سپاه گران در مصاحبت منکوقاآن بموضع کلوران فرستاد تا به تشیید بناء دولت او قیام نمایند و چون ایشان بمقصد رسیدند به احضار شاهزادگان و امراء و ...
-
چشم آغول
لغتنامه دهخدا
چشم آغول . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی چشم آغل و چشماغیل است که از گوشه ٔ چشم نگاه کردن باشد بقهر و غضب یا بغمزه و ناز. (از ناظم الاطباء). چشم غره . چشم زهره . رجوع به چشم آغل و چشماغیل شود.
-
اغول غایمش خاتون
لغتنامه دهخدا
اغول غایمش خاتون . [ ] (اِخ ) زوجه ٔ گیوک خان بن اوکتای قاآن بن چنگیزخان . رجوع به تاریخ جهانگشای جوینی و فهرست آن شود.
-
واژههای همآوا
-
عقول
لغتنامه دهخدا
عقول . [ ع َ ] (ع ص ) خردمند و فهم کننده چیزی را. (منتهی الارب ). درک کننده و دریابنده امور را. (از اقرب الموارد). || داروی قابض . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). هر دارو که شکم ببندد. داروی که شکم فروبندد. ج ، عَقولات . (یادداشت مرحوم دهخدا). و هو...