کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغشته شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آغشته شدن
لغتنامه دهخدا
آغشته شدن . [ غ َ / غ ِ ت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن .
-
واژههای مشابه
-
اغشته
لغتنامه دهخدا
اغشته . [ اَ غ َ ت َ / ت ِ ] (ص ) آمیخته . آلوده . (برهان ) (آنندراج ). آغشته . آمیخته . آلوده . (ناظم الاطباء). آغشته . (فرهنگ جهانگیری ). رجوع به آغشته شود. || ترکرده . (برهان ) (آنندراج ). زمین ترکرده . (ناظم الاطباء). رجوع به آغشته شود.
-
آغشته کردن
لغتنامه دهخدا
آغشته کردن . [ غ َ / غ ِ ت َ / ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آغشتن .
-
جستوجو در متن
-
خون آلوده شدن
لغتنامه دهخدا
خون آلوده شدن . [ دَ /دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آغشته شدن بخون . خونین شدن .
-
خون آلوده گردیدن
لغتنامه دهخدا
خون آلوده گردیدن . [ دَ / دِ گ َدی دَ ] (مص مرکب ) آغشته بخون شدن . خون آلوده شدن .
-
خاک آلوده شدن
لغتنامه دهخدا
خاک آلوده شدن . [ دَ / دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ل ) به خاک آغشته شدن . انعفار. (تاج المصادر بیهقی ). تَتَرﱡب . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به خاک آلود شدن شود.
-
معنبر شدن
لغتنامه دهخدا
معنبر شدن .[ م ُ عَم ْ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به عنبر آغشته شدن .عنبر آلوده شدن . معطر گشتن . خوشبو شدن : نوک کلک از شرح خلق او معنبر می شودصدر شرع از فر جاه او مزین آمده ست . جمال الدین عبدالرزاق .معنبر شد از گرد او صیدگاه .نظامی .
-
گشته شدن
لغتنامه دهخدا
گشته شدن . [ گ َت َ / ت ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) رو برتافتن : از ایرانیان گر خرد گشته شدفراوان از آزادگان کشته شد. فردوسی .چو بر دست آن بنده بر کشته شدسربخت ایرانیان گشته شد. فردوسی . || تغییر یافتن . تبدیل شدن : و اندرگشته شدن ناخنان نشان بیماری سل است...
-
دست آلود
لغتنامه دهخدا
دست آلود. [ دَ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دست آلودن . آغشته کردن دست به چیزی . || بهره بردن . متمتع شدن : آفریدم تا ز من سودی کنندتا ز شهدم دست آلودی کنند.مولوی .
-
چوبی شدن
لغتنامه دهخدا
چوبی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از جنس چوب گشتن . || همسان و همانند و همشکل چوب گشتن از رنگ و شکل و غیره . || در نباتات چوبی شدن یکی از تغییرات شیمیائی غشاء گلوسیدی سلول است و بعبارت دیگر میتوان گفت که غشاء گلوسیدی درنتیجه ٔ عمل ادسوربسیون بدو ماده ...
-
دودی
لغتنامه دهخدا
دودی . (ص نسبی ) هر چیز منسوب و مربوط به دود. از دود. (یادداشت مؤلف ). || منسوب به بخار.- ماشین دودی ؛ (در تداول عامه ) مقابل ماشین اسبی . ماشینی که با بخار آب کار کند. (یادداشت مؤلف ).- || نامی است که مردم به قطار و خط آهن تهران شهرری داده بودند....
-
کبریت
لغتنامه دهخدا
کبریت . [ ک ِ ] (ع اِ) چوب کوچک و باریکی که در نوک آن گوگرد باشد. (ناظم الاطباء). فارسیان خسی را گویند که به آب گوگرد تر کرده خشک سازند و به اندک گرمی آتش گیرد و برای افروختن شمع و چراغ بکار آیدو در عرف هند آن را یاسلائی خوانند و این مجاز است از عالم...
-
یکسو
لغتنامه دهخدا
یکسو. [ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) یک جهت . یک جانب . (از آنندراج ). یک کنار. در یک کنار.- از یک سو ؛ از جهتی . از جانبی :ز یکسو ملک را بر کار می داشت ز دیگر سو نظر بر یار می داشت . نظامی . || به کنار. (ناظم الاطباء). دور. بافاصله . برکنار : یکی...