کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آغازیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آغازیدن
لغتنامه دهخدا
آغازیدن . [ دَ ] (مص ) ابتداء. شروع .افتتاح . آغاز کردن . آغاز نهادن . گرفتن . سر گرفتن . بنا نهادن . بنیاد. برداشت کردن . برداشتن : مرد مزدور اندرآغازید کارپیش او دستان همی زد بی کیار . رودکی .گه کشتی بیامد پیر نوساز (کذا)دگر گرد و نهاد دیگر آغاز. ک...
-
جستوجو در متن
-
آغازان
لغتنامه دهخدا
آغازان . (نف ، ق ) در حال آغازیدن .
-
نیاغازیدن
لغتنامه دهخدا
نیاغازیدن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) مقابل آغازیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
طفوق
لغتنامه دهخدا
طفوق . [ طُ ] (ع مص ) کردن گرفتن . (منتهی الارب ). شروع کردن . آغازیدن . در کاری ایستادن . (زوزنی ). شروع کردن چیزی . || نزدیک شدن . (منتخب اللغات ).
-
آب انداختن
لغتنامه دهخدا
آب انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) میختن ستور. || پختگی آغازیدن میوه . || جدا شدن آب ماست و آش سرد و جز آن از دیگر اجزاء.
-
شروع نمودن
لغتنامه دهخدا
شروع نمودن . [ ش ُ ن َ / ن ِ / ن ُ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن . آغازیدن و ابتدا کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به شروع کردن شود.
-
ابداء
لغتنامه دهخدا
ابداء. [ اِ ] (ع مص )آغاز کردن . آغازیدن . ابتدا کردن . شروع کردن . سر کردن . سر گرفتن . ابتداء. کار نو و نخستین آوردن . نو آفریدن . || آشکار کردن . پیدا کردن چیزی را.
-
اندرآغازیدن
لغتنامه دهخدا
اندرآغازیدن . [ اَ دَ دَ ] (مص مرکب ) شروع کردن : مرد مزدور اندر آغازید کارپیش او دستان همی زد بی کیار. رودکی .و رجوع به آغازیدن شود.
-
پوزش اندرگرفتن
لغتنامه دهخدا
پوزش اندرگرفتن . [ زِ اَدَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) پوزش آغازیدن : شهنشاه را شاد در بر گرفت وز آن گفته ها پوزش اندرگرفت . فردوسی .و رجوع به پوزش شود.
-
ستیز گرفتن
لغتنامه دهخدا
ستیز گرفتن . [ س ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خصومت کردن . جنگ آغازیدن : همان با خردمند گیرد ستیزکند دل ز نادانی خویش تیز. فردوسی .با قضا پنجه مزن ای تند و تیزتا نگیرد هم قضا با تو ستیز.مولوی .
-
واسر گرفتن
لغتنامه دهخدا
واسر گرفتن . [ س َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) از سر گرفتن . دوباره شروع کردن . از نو آغازیدن : بهری میگفتندایمان واسر گیر که کافر شدی . (کتاب النقض ص 375).
-
دست برگشودن
لغتنامه دهخدا
دست برگشودن .[ دَ ب َ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) دست برگشادن . گشودن دستها. || آزاد گذاشتن دستها. || تعدی کردن . تجاوز آغازیدن . رجوع به دست برگشادن شود.
-
راه برداشتن
لغتنامه دهخدا
راه برداشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) آغاز به راهروی کردن . آغاز رفتن کردن . راهی شدن . روانه شدن . برفتن درآمدن . رفتن آغازیدن : راه برداشت ، میدوید چو دودسهم زد زآن هوای زهرآلود.نظامی .
-
براوفتادن
لغتنامه دهخدا
براوفتادن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اوفتادن . افتادن . رجوع به اوفتادن و افتادن شود.- براوفتادن به ؛ آغازیدن به . (یادداشت مؤلف ): چنان بدانم من جای غلغلیجگهش کجا بمالش اول براوفتد بسریش .لبیبی .